دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سيلاب داشت |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم .
تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم |
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
دل سراپرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست من که سر درنیاورم به دو کون گردنم زیر بار منت اوست |
تو سرو دیدهای که کمر بست بر میان
یا مه چارده که به سر برنهد کلاه |
هر صبح و شام قافلهای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا میفرستمت |
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل |
کلک زدیا... دو جا به کار بردیمرافه
لب تو خضر و دهان تو آب حیوان است قد تو سرو و میان موی و بر به هیات عاج |
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد |
اکنون ساعت 06:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)