قصه دردم همه عالم گرفت
در که نگیرد نفس آشنا |
من آن روز آستان بوسیدم و بار سفر بستم
که سر درخانهٔ جان کرد عشق خانه پردازت |
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست که زنده ابدست آدمی که کشته اوست |
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را |
فراق افتد میان دوستداران
زیان و سود باشد در تجارت |
يار مفروش به دنيا كه بسي سود نكرد
آنكه يوسف به زر ناسره بفروخته بود |
يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور |
شنيده ام سخني خوش كه پير كنعان گفت
فراق يار نه آن مي كند كه بتوان گفت |
هزار جهد بكردم كه يار من باشي
مراد بخش دل بيقرار من باشي |
بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بي تاب شدن عادت كم حوصله هاست همچو عكس رخ مهتاب كه افتاده در آب در دلم هستي و بين منو تو فاصله هاست |
اکنون ساعت 06:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)