در خرابات مغان نور خدا ميبينم
اين عجب بين که چه نوري ز کجا ميبينم |
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود به گردابی چو میافتادم از غم به تدبیرش امید ساحلی بود |
دوش رفتم به در ميکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش گفت بيدار شو اي ره رو خواب آلوده |
هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد
هر پاکروی که بود تردامن شد |
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد |
دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد
دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد |
دلم امید فراوان بوصل تو داشت
ولی اجل بره عمر رهزن املست |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تا چو مجمر نفسی دامن جانان گیرم
جان نهادیم بر آتش ز پی خوش نفسی |
یکی تیغ داند زدن روز کار
یکی را قلمزن کند روزگار |
اکنون ساعت 12:19 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)