نفس برآمد و کام از تو برنمی آید
فغان که بخت من از خواب بر نمی آید صبا به چشم من انداخت خاکی از کویت که آب زندگی ام در نظر نمی آید |
در حق من لبت این لطف که می فرماید
سخت خوب است ولیکن قدری بهتر از این |
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخت پاره بر موج رها رها رها من |
نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی
که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز |
ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری
که از چشم بد اندیشان خدایت در امان دارد |
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدتمکارش |
ر چرا؟؟؟
شاه و گدا به ديده دريادلان يکي است پوشيده است پست و بلند زمين در آب |
تصحیح شد قربان:)
بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش |
مرسی
شكـر چشـم تـو چـه گـويم كـه بدان بيمـارى ميكـند درد مـرا از رخ زيبـاى تـو خــوش |
شممت روح و داد و شمت برق وصال
بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال |
اکنون ساعت 11:58 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)