![]() |
درهای و هوی این شلوغ |
در همین لحظه ی غمناک به جا |
زیر پای من |
تکان قایق ذهن تو را تکانی داد |
یک روز |
تا ته پاییز |
... |
مسافر از اتوبوس |
تردید من برگ نگاه |
باران نور
که از شبکه ی دهلیز بی پایان فرو میریخت روی دیوار کاشی گلی را میشست. مار سیاه ساقه ی این گل در رقص نرم و لطیفی زنده بود. گفتی جوهر سوزان رقص. در گلوی این مار سیاه چکیده بود. گل کاشی زنده بود در دنیایی رازدار، سهراب |
اکنون ساعت 12:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)