دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود |
داشتم دلقی و صد عیب مرا می پوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند |
دل آدمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو این چه سود داری که نمی کنی مدارا |
از دیده خون دل همه بر روی ما رود
بر روی ما ز دیده چه گویم چهها رود |
در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است
تا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم |
مکن ز غصه شکايت که در طريق طلب |
دانم سرآرد غصه را رنگین برآرد قصه را
این آه خون افشان که من هر صبح و شامی می زنم |
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است |
تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی می زنم |
درآ که در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست که فتح باب وصالت مگر گشاید باز |
اکنون ساعت 06:17 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)