از صبا پرس که ما را همه شب تا به سحر
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود |
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را |
تا بو که یابم آگهی از سایه ٔسرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوشخرامی میزنم . |
بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
میخواند دوش درس مقامات معنوی |
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت |
در بوستان حریفان مانند لاله و گل
هر یک گرفته جامی بر یاد روی یاری |
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است |
عجب علمیست علم هیت عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است |
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است |
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
که مگو حال دل سوخته به خامی چند |
آییم به داد خواهی فریادمان بلند است
اما چه سود اینجا نو شیروان ندارد |
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود
ازین پس بگو کافرینش چه بود |
در دست بانویی،به نخ گفت سوزنی
کی هرزه گرد بی سر و پا چه میکنی |
اى خوشا دولت آن مست كه در پاى حريف
سر و دستار نداند كه كدام اندازد |
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را |
از صبا هر دم مشام جان ما خوش میشود
آری آری طیب انفاس هواداران خوش است . |
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت |
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود به به حافظاااااااا....:41::41: |
فلک جزعشق محرابی ندارد
جهان بی خاک عشق آبی ندارد غلام عشق شو کا ندیشه این است همه صاحبدلان را پیشه این است |
ماه من پرده از آن چهره زیبا بردار
تا فلک لاف نیاید که چه ماهی دارد |
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر |
ز جور کوکب طالع سحرگهان چشمم
چنان گریست که ناهید دید و مه دانست |
چنان به حسن و جوانی خویشتن مغرور
که داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ |
گفتم ز اسرار باغ هیچ شنیدی بگوی
گفت دل بلبل است در کف گل مبتلا . |
حافظ نگشتی شیدای گیتی
گر میشنیدی پند ادیبان |
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا |
دهان یار که درمان درد حافظ داشت
فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود |
مذاق جانش ز تلخی غم شود ایمن
کسی که شکر شکر تو در دهان گیرد |
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو بر دلم نشستی |
چو مستم کردهای مستور منشین
چو نوشم دادهای زهرم منوشان |
سحر چشمان تو باطل نکند چشم آویز
مست چندانکه بپوشند نباشد مستور. |
مستی به آب یک دو عنب وضع بنده نیست
من سالخورده پیر خرابات پرورم |
لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر
تا باز نشنود ز کس این راز گفته را |
لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش نیست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد |
عروس بخت یکشب تا سحر با کس نخوابیده
عروسی در جهان افسانه بود از سوگواران پرس جهان ویران کند گر خود بنای تخت جمشید است برو تاریخ این دیر کهن از یادگاران پرس |
عروس وقت را آرایش از ماست
بنای عشق را پیدایش از ماست |
باغ و طاووسند هر یک از جمالش بانصیب
زاغ را خالی ندارد گر چه بیآرایش است |
وان همه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمّد «سعدی» |
گر نبود خنگ مطلا لگام
زد بتوان بر قدم خویش گام |
گر نبود مشربه از زر ناب
با دو کف دست توان خورد آب |
اکنون ساعت 03:36 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)