من اندر آن که دم کیست این مبارک دم
که وقت صبح در این تیره خاکدان گیرد |
در دود غم بگشا طرب روزی نما از عین شب
روزی غریب و بوالعجب ای صبح نورافشان ما |
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت |
کوه از غمت بشکافته وان غم به دل درتافته
یک قطره خونی یافته از فضلت این افضالها |
گردون برای خیمه خورشید فلکهات
از کوه و ابر ساخته نازیر و سایهبان |
باور از بخت ندارم که تو مهمان منی
خیمه پادشه آن گاه فضای درویش زخم شمشیر غمت را ننهم مرهم کس طشت زرینم و پیوند نگیرم به سریش |
برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را |
به رغم زال سیه شاهباز زرین بال
در این مقرنس زنگاری آشیان گیرد |
آن جام طرب شکار بر دستم نه
وان ساغر چون نگار بر دستم نه |
چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن
با لشگر غم چه بایدت کوشیدن سبز است لبت ساغر از او دور مدار می بر لب سبزه خوش بود نوشیدن |
اکنون ساعت 10:43 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)