دانم سر آرد غصه را رنگین برآرد قصه را
این آه خون افشان که من هر صبح و شامی میزنم |
می ای دارم چو جان صافی و صوفی می کند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی |
یار با ما بی وفایی می کند
بی دلیل از من جدایی می کند شمع جانم را بکشت آن بی وفا جای دیگر روشنایی می کند |
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم |
منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان
وگر ایشان نستانند روانی به من آر |
رواق منـظر چشم مــن آشیــانۀ توست
کرم نما و فرودآ که خانه ، خانۀ توست |
تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است
گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم |
مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را
لب گیری و رخ بوسی می نوشی و گل بویی |
یاد باد آن کاو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم |
ماه خورشید نمایـش، ز پس پردۀ زلف
آفتابـیست که در پیش ، سحــابی دارد |
اکنون ساعت 12:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)