دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق
تا میان خلق کم کردی وقار خویش را ما صلاح خویشتن در بینوایی دیدهایم هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را // ك |
کنار آب و پای بيد و طبع شعر و ياری خوش معاشر دلبری شيرين و ساقی گلعذاری خوش // ر |
روي جانان طلبي آينه را قابل ساز
ورنه هرگزگل ونسرين ندمدزآهن و روي /خ/ |
خواب دیدم، آفتابی-دیر یا زود-
از آسمان،این ابرها را می تکاند |
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم ن |
نيل مراد بر حسب فکر و همت است
از شاه نذر خير و ز توفيق ياوری // ز |
زخم معلم زند آن چوب کیست
کیست که او بند قضای تو نیست ت |
تا بگويم که چه کشفم شد از اين سير و سلوک
به در صومعه با بربط و پيمانه روم // ف |
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم // ز |
زلفش کشید باد صبا چرخ سفله بین
کانجا مجال باد وزانم نمیدهد //س |
اکنون ساعت 01:38 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)