دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم |
مردم در این فراق و در آن پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمیدهد |
دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری |
یادم آر روز باران
گردش یک روز دیرین خوب و شیرین |
نه من به سیلی خود سرخ میکنم رخ و بس
به بزم ما رخی از باده ارغوانی نیست |
تا نقش خيال دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست |
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش |
تو که داری لب نانی به در خواجه مرو
آبروی صدف خویش به دریا مفروش |
شرمم از خرقه ی الوده ی خود میآید
که برو وصله بصد شعبده پیراسته ام |
ماهم این هفته برون رفت وبه چشـمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست |
اکنون ساعت 07:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)