هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جنابت |
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد |
در صومعه زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست |
پیشش آمد زاهدی غم دیدهای
خشک مغزی در بلا پیچیدهای |
مقام عیش میسر نمیشود بیرنج
بلی به حکم بلا بستهاند عهد الست |
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت |
عشق رخ یار بر من زار مگیر
بر خسته دلان رند خمار مگیر صوفی چو تو رسم رهروان میدانی بر مردم رند نکته بسیار مگیر |
از دست برده بود خمار غمم سحر
دولت مساعد آمد و می در پیاله بود |
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است |
چون هر سحر خیالش بر عاشقان بتازد
گرد غبار اسبش صد توتیای توبه |
اکنون ساعت 01:37 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)