قوت شاعرهٔ من سحر از فرط ملال
متنفر شده از بنده گریزان میرفت |
بیا که با تو بگویم غم ملالت دل
چرا که بی تو ندارم مجال گفت و شنید |
به هم الفتي گرفتيم ولي رميدي از ما
من و دل همان كه بوديم و تو آن نه اي كه بودي |
هر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر است من جهد همیکنم قضا میگوید بیرون ز کفایت تو کاری دگراست |
هزار جهد كردم كه يار من باشي
مراد بخش دل بی قرار من باشی. چراغ دیده شب زنده دار من گردی انیس خاطر امید وار من باشی |
عشق رخ یار بر من زار مگیر
بر خسته دلان رند خمار مگیر صوفی چو تو رسم رهروان میدانی بر مردم رند نکته بسیار مگیر |
تو مرا چو خسته بینی نظر خجسته بینی
دل و جان به غم سپارم هله تا تو شاد باشی |
این گل ز بر همنفسی میآید
شادی به دلم از او بسی میآید |
ما بی غمان مست دل از دست دادهایم
همراز عشق و همنفس جام بادهایم |
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
اکنون ساعت 01:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)