دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت
دايما يک سان نباشد حال دوران غم مخور |
رسم عاشق کشی وشیوه شهر آشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود |
دل عالمی بسوزی چو عذار بر فروزی
تو از این چه سود داری که نمی کنی مدارا |
اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار
طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد |
دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
یک بیت از آن قصیده به از صد رساله بود |
در جنب بحر جود تو از ذره کمتر است
صد گنج شایگان که ببخشی به رایگان |
نمی خورید زمانی غم وفاداران
ز بی وفایی دور زمانه یاد آرید |
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی جانا روا نباشد خون ریز را حمایت |
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری نا توانی داد |
دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد |
اکنون ساعت 03:22 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)