غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت |
روی و ریا را مکن آئین خویش
هرچه فساد است ز روی و ریاست |
ماییم ز نیک و بد رهیده
از طاعت و از فساد بیما |
وقت گذشته را نتوانی خرید باز
مفروش خیره، کاین گهر پاک بی بهاست |
وقت سحر است خیز ای طرفه پسر
پر باده لعل کن بلورین ساغر کاین یکدم عاریت در این گنج فنا بسیار بجوئی و نیابی دیگر |
زان راه باز گرد که از رهروان تهی است
زان آدمی بترس که با دیو آشناست |
دلا میگرد چون بیدق به گرد خانه آن شه
بترس از مات و از قایم چو نطع عشق گستردی |
بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد
حمال زمانه رخت از خانهٔ عمر |
ایدل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند زان پیش که سبزه بردمد از خاکت |
دل را ز چه رو شورهزار کردی
خارش بکن ایدوست، بوستانست |
اکنون ساعت 12:36 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)