اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آبادست |
تو را این به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهانگیری غم لشکر نمی ارزد |
دولت صبحت آن شمع سعادت پرتو
باز پرسید خدا را که به پروانه کیست |
تا بگویم که چه کشفم شد ازین سیر و سلوک
بدر صومعه با بر بط و پیمانه روم |
مقیم حلقه ذکر است دل بدان امید
که حلقه ای ز سر زلف یار بگشاید |
دل در جهان مبند و به مستی سوال کن
از فیض جام و قصه جمشید کامکار |
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع |
عزیز مصر به رغم برادران غیور
ز قعر چاه بر آمد به اوج ماه رسید |
دل چو پرگار بهر سو دورانی میکرد
وندران دایره سر گشته پا بر جا بود |
در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ورنه سخن این بود و ما گفتیم |
اکنون ساعت 08:14 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)