شکایتها همیکردی که بهمن برگ ریز آمد
کنون برخیز و گلشن بین که بهمن بر گریز آمد // ... |
رنج ما را كه توان برد به يك گوشه چشم
شرط انصاف نباشد كه مداوا نكني // د |
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد ک |
کاروانی که بود بدرقه اش لطف خدای
به تجمل بنشیند به جلالت برود // ب |
بی تو به سر می نشود با دگری مینشود
هر چه کنم عشق بیان بیجگری مینشود ا |
اي شاهد افلاكي در مستي و در پاكي
من چشم ترا مانم تو اشك مرا ماني // خ |
خدا گر زحکمت ببندد دری
به رحمت گشاید در دیگری ی |
طريق عشق بياموز از آب صافي دل
به راستي طلب آزادگي زسرو چمن ص |
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد // م |
ما مست شدیم و دل جدا شد
از ما بگریخت تا کجا شد // ... |
اکنون ساعت 01:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)