![]() |
روانشناسی شخصیت
روانکاوی
مقدمه شاید هیچ نهضت و یا مکتبی به اندازه مکتب روانکاوی بر نظرات و فعالیتهای روانشناسان امروزی تاثیر نداشته است. این تاثیر هنگام صحبت در مورد مسائلی چون رشد ، شخصیت ، انگیزش و ... نمود بیشتری پیدا میکند. با آن که عدهای از روانشناسان و مخصوصا در دهههای اخیر ، آیزنک و همکارانش به علمی بودن این نظریه سخت مشکوک شدهاند و انتقادات فراوانی به آن نمودهاند معهذا تئوری و روش روانکاوی هنوز فعالیتهای روانشناسان را در زمینههای مختلف به شدت تحت تاثیر قرار میدهد. آیا یک مکتب روانکاوی ثابت وجود دارد؟ میتوان گفت که در حال حاضر یک مکتب روانکاوی وجود ندارد، بلکه از زمان فروید تا کنون که موسس این مکتب است، مکاتب مختلفی در این زمینه ایجاد شدهاست. حتی فروید نیز در زمان حیاتش بسیاری از نظریات اولیه خود را تغییر داد. همکاران فروید مانند یونگ ، آدلر و رانک و دیگران چه در زمان او و چه بعد از او در ساختمان و روشهای آنالیز تغییرات محسوسی ایجاد کرده و در حقیقت مکاتب جدید ارائه دادهاند. به این دسته از روانکاوان ، نو روانکاوان گفته میشود. http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...cycology48.JPG اصول اساسی روانکاوی
مانند تئوریهای پویا نظریه روانکاوی بر اساس انگیزه موجود استوار است. و به این علت اساس یک تئوری محسوب میشود. بر اساس این تئوری خصوصیات روانی موجود را باید بر اساس حقایق و وقایع گذشته مورد توجه قرار داد و ماهیت آنان را بر این اساس شناخت. فروید برای نیروها یا قوایی که سبب انگیزش رفتار انسان میشود، اصطلاح غریزه را بکار میبرد، البته این اصطلاح سبب سو تفاهمهایی شدهاست. زیرا نیروهایی که فروید به آن اشاره میکند معنای غیر قابل تغییر پذیری غریزه را نمیدهد. بلکه به گفته فروید بعضی از این نیروها تحت تاثیر شرایط محیط و بر حسب هدف آنها قابل تغییرند. به نظر فروید دو دسته انگیزه یا غریزه اصلی در انسان وجود دارد که هر دو ماهیت زیستی یا بیولوژیک دارند. اولین دسته شامل احتیاجات ساده جسمانی از قبیل گرسنگی، تشنگی، دفع و تنفس میشوند. این کششها بر اساس تغییرات جسمانی ایجاد میشوند، ارضا آنها حیاتی است و هدف آنها را نمیتوان تغییر داد و بنابراین تنوع زیادی در این احتیاجات وجود ندارد. از نظر فروید این نیازها از دیدگاه روانشناسی اهمیت زیادی ندارند. فروید گروه دوم احتیاجات را بر اساس تجاربی که با بیماران نوروتیک داشت طبقهبندی نمود. این دسته احتیاجات دو نوعند. یکی انگیزه زندگی و غریزه مرگ. نوع اول انگیزه های جنسی را در بر میگیرد و غالبا به آن لیبیدو میگویند. لغت جنسی ، سو تفاهم زیادی را سبب شده است. در صورتی که منظور فروید از این لغت نسبت به آنچه که معمولا از آن درک میشود، معنای بسیار وسیعتری دارد. در حالی که هدف غریزه زندگی صیانت است، ادامه زندگی، تکاپو و سازندگی است. هدف غریزه مرگ از بین بردن خود ، خودکشی ، دیگر کشی و امثال آن است. موضوع غریزه مرگ مورد انتقاد شدید روانشناسان قرار گرفت. اصل لذت و اصل واقعیت اصل لذت بر حذر کردن از درد و رفتن به طرف لذت یا کاهش تنش اشاره دارد. به نظر فروید فعالیت اصل واقعیت دیرتر از اصل لذت در انسان ایجاد میشود. کودک از بدو تولد تابع اصل لذت است، ولی اصل واقعیت در اثر محیط و به تدریج در او ایجاد خواهد شد. وقتی کودک درمییابد که تمایلات آنی او برای دریافت لذت با هدفهای بزرگتری مغایرت دارد، سعی میکند واقعیت را قبول نماید. ساختمان شخصیت روانکاوی شخصیت انسان را از سه دسته خصوصیات اصلی میداند که آنها را اید ، ایگو و سوپرایگو نامیدهاند، که در زبان فارسی به ترتیب به نهاد ، خود و فراخود ترجمه شدهاست. نهاد عبارت است از منشا و منبع تمام انرژیهای غریزی به عبارت دیگر تمام تمایلات خام ، کنترل نشده، غیر اجتماعی بدون جهت و اولیه انسان را نهاد مینامند. همزمان با رشد تدریجی کودک و فهمیدن این مطلب که قادر به ارضا تمام تمایلات خود نیست قسمت دوم شخصیت که خود میباشد، برای کنترل خواستههای نهاد به وجود میآید. اگر چه ، خود ، در حقیقت از نهاد جدا میشود و از آن نیرو میگیرد، ولی در واقع بر اثر تجارب کودک از محیطش شکل میگیرد. هدف خود ، این است که به نهاد جهت دهد ، آن را کنترل کند و ارضا میباشد. فراخود ، تقریبا شبیه آن چیزی است که در اصطلاح متعارف ، وجدان نامیده میشود. فراخود در اثر درونفکنی معیارهای اجتماعی ایجاد میشود که پس از مدتی خود خرد را برای انجام اعمال درونی راهنمایی میکند. رابطه میان این سه دسته از عوامل شخصیت انسان را میسازد. نهاد ، هدف لذت طلبی دارد، فراخود هدف منع کننده و خود ، هدف واقع بینی تعاملدهنده. |
روانشناسی شخصیت
تاریخچه روانکاوی
تاثیرات پیشینیان بر روانکاوی نظریات مربوط به ذهن ناهشیار و تاثیر آنها بر ظهور روانکاوی در اوایل قرن هجدهم لایب نیتز بر طرح نظریه موناد شناسی خود اقدام کرد که در آن درجات متفاوتی از وضوح یا هشیاری که از ناهشیاری کامل تا وضوح یا هشیاری قطعی تغییر میکند، عنوان کرد. یک قرن بعد یوهان فریدریچ هربارت ، فیلسوف و مربی آلمانی ، مفهوم ناهشیار لایب نیتز را به مفهوم آستانه هشیاری توسعه داد. گوستاو فخنر نیز در تدوین نظریهها درباره ناهشیار خدمت کرد. پیشنهاد او مبنی بر این که ذهن را میتوان با یک قطعه یخ قیاس کرد، تاثیر بیشتری در اندیشه فروید بر جای گذاشت. فروید در چند کتاب خود از عناصر سایکو فیزیک فخنر نقل قول کرده و بعضی مفاهیم عمده از جمله اصل لذت ، مفهوم انرژی روانی و اهمیت پرخاشگری را از کارهای فخنر اقتباس کرده است. بنابراین فروید نخستین کسی نبود که ذهن ناهشیار انسان را کشف کرد و یا حتی بطور جدی آن را مورد بحث قرار داد. او اعتراف کرد که فیلسوفان پیش از وی بطور گستردهای به آن پرداختهاند. نظریات مربوط به آسیب شناسی روانی و تاثیر آنها بر ظهور روانکاوی در خلال قرن نوزدهم دو مکتب فکری عمده در آسیب شناسی روانی وجود داشت: تنی و روانی. در مکتب تنی این عقیده وجود داشت که نابهنجاریهای رفتاری علت بدنی دارد. مکتب روانی به توجیه علل ذهنی یا روانی اختلالات رفتاری متوسل میشد. روی هم رفته مکتب تنی بر روانپزشکی قرن نوزدهم مسلط بود و روانکاوی به عنوان جنبهای از طغیان علیه این جهت گیری تنی بوجود آمد. کاربرد هیپنوتیزم و تاثیر آنها بر ظهور روانکاوی پیش از آن که فروید نشر عقاید خود را آغاز کند، اصطلاح روان درمانی به گونه گستردهای بکار میرفت. در این حیطه عمدتا تاکید بر کاربرد هیپنوتیزم در فرآیند درمان اختلالات روانی بود. ژان شارکو و پیر ژانه از جمله افرادی بودند که برای درمان بیماری هیستری از هیپنوتیزم استفاده میکردند. نظریه داروین و تاثیر آن بر رونکاوی داروین اندیشههایی را مورد بحث قرار داد که بعدها فروید آنها را به عنوان موضوعات اصلی در روانکاوی مطرح کرد. از جمله فرآیندهای روانی ناهشیار و تعارضها ، اهمیت رویاها ، نمادگری نهفته نشانههای عجیب رفتار. نظریههای داروین همچنین اندیشههای فروید را درباره رشد کودکی تحت تاثیر قرار داد. آغاز روانکاوی فروید سردمدار روانکاوی در سال 1856 در اتریش چشم به جهان گشود. وی پس از پایان تحصیلات پزشکی با این که مایل بود تمام وقت خود را به مطالعه و تحقیق بگذراند، برای تامین معاش خود و خانوادهاش به ناچار پزشکی را پیشه خود ساخت. ولی در عین حال به مطالعه و تحقیق میپرداخت و نتیجه تحقیقات خود را به رشته تحریر در میآورد و منتشر میساخت. فروید چون علاقه ویژهای به بررسی و درمان بیماریهای عصبی داشت، برای تکمیل اطلاعات خود در این زمینه به پاریس رفت و یک سال با روانپزشک معروف فرانسوی ژان شارکو کار کرد و مانند او به وسیله خواب تلقینی به درمان بیماری هیستری پرداخت، ولی چیزی نگذشت که این روش را کنار گذاشت و روش درمانی ژوزف بروئر را که با گفتگوی با مریض ، هیستری را معالجه میکرد، مناسبتر تشخیص داد و چندی با بروئر همکاری نمود. در سال 1895 بروئر و فروید کتاب پژوهشهایی درباره هیستری را منتشر کردند که اغلب نقطه آغاز رسمی روانکاوی تلقی میشود. بعدها او کار تاریخی خودکاوی را به عنوان وسیلهای برای درک بهتر خویش و بیمارانش در پیش گرفت و روشی را بکار برد، تحلیل رویا نام نهاد. خودکاوی او تقریبا دو سال طول کشید و سرانجام در کتاب تعبیر رویاها منتشر شد. فروید در سالهای بعد از 1900 عقاید جدید خود را تدوین کرد و به ترتیب آسیب شناسی روانی زندگی روزمره و سه مقاله درباره نظریه جنسیت را منتشر کرد و به تدریج عقاید وی مورد استقبال مجامع علمی قرار گرفت. با ایراد چند سخنرانی به دریافت درجه دکترای افتخاری در روان شناسی نایل شد. روانکاوی بعد از تاسیس تسلط انحصاری فروید بر روانکاوی نوین دیری نپایید. هنوز بیست سالی از بنیانگذاری این جنبش نگذشته بود که توسط روانکاوانی که در یک یا چند موضوع بنیادی با فروید مخالف بودند، به گروههای رقیب تجزیه شدند. فروید واکنش مناسبی به این مخالفان نشان نداد. وی همین که این افراد از آموزشهای او روی گرداندند، بدون توجه به روابط نزدیک شخصی یا حرفهای آنها ، همگی را بیرون انداخت و دیگر هرگز با آنان صحبت نکرد. این گروه ، شامل کارل یونگ ، آلفرد آدلر ، کارن هورنامی گروه نوفرویدیها را تشکیل میدادند. آنها با وجود این که از اصول و مقدمات اصلی اندیشههای فروید جانبداری میکردند، اما در طول سالها جنبههای معینی از نظام فروید را اصلاح کردند و بسط دادند. افرادی نیز چون گوردون آلپورت ، هنری مورای و اریک اریکسون بعد از مرگ فروید رویکردهای خود را پرورش دادند. اینان کسانی نبودند که با فروید مخالفت کرده باشند و هرگز فرویدی سختآئین نیز نبودند، بلکه عقاید خود را از اندیشههای فروید گرفتند، یا عقاید فروید را بسط دادند و یا در مخالفت با آثار فروید گام برداشتند. میراث امروزین روانکاوی برخی از دیدگاههای معاصر شباهت اندکی با دیدگاههای فروید دارند و به سختی میتوان آنها را وابسته به روانکاوی دانست. گوناگونی و چندپارگی در روانکاوی چشمگیر است و مکاتب فرعی آن خیلی بیشتر از سایر مکاتب مثلا رفتار گرایی است. تعداد و گوناگونی آنها بر اهمیت این رویکرد که یک قرن پیش توسط فروید آغاز شد، صحه میگذارد. |
روانشناسی شخصیت
تاریخچه روانشناسی انسان گرایی
نفوذ پیشینیان بر روان شناسی انسان گرایی در نخستین سالهای دهه 1960 جنبشی در روان شناسی امریکا بوجود آمد که به عنوان روانشناسی انسان گرایی یا نیروی سوم شناخته شده است. این جنبش قصد آن نداشت که مانند بعضی از دیدگاههای نو فرویدیها یا نو رفتارگرایان شکل تجدید نظر شده یا انطباق یافتهای از مکتبهای فکری موجود باشد. بر عکس چنانچه از اصطلاح نیروی سوم استنباط میشود، روانشناسی انسان گرایی میخواست جای دو نیروی عمده روانشناسی یعنی رفتارگرایی و روانکاوی را بگیرد. پیش بینی اندیشههای روان شناسان انسان گرا را مانند همه جنبشها میتوان در آثار روانشناسان پیشین یافت. « فرنتز برنتانو » اظهار داشته بود که روان شناسی باید هشیاری را به عنوان یک کیفیت یکپارچه مطالعه کند. « اوزالد کولپه » هم به روشنی نشان داد که تجربههای هشیار چندان ساده و ابتدائی هم نیستند. « ویلیام جیمز » در مورد تمرکز بر هوشیاری و توجه به کلیت فرد پافشاری کرد. روانشناسان گشتالت بر تجربه هشیار به عنوان زمینه درست و مفیدی برای مطالعه روان شناسی اصرار داشتند. در پیشینه روانکاوی نیز تعدادی از پایههای مواضع انسان گرایانه وجود دارند. آدلر ، هورنای ، اریکسون و آلپورت با دیدگاه فروید مبنی بر اینکه افراد زیر نفوذ نیروهای ناهشیار قرار دارند، مخالف بودند. آنها بر این باور بودند که ما در درجه نخست موجوداتی هشیاریم و دارای اختیار و اراده آزاد هستیم. ظهور روان شناسی انسان گرایی همانند دیگر جنبشها در روانشناسی نوین به نظر میرسد که روح زمان موجب میشود که اندیشههای پیشایند به یک جنبش واقعی تبدیل شود. روانشناسی انسان گرایی ظاهرا بازتابی از ندای ناآرامی و نارضایتی جوانان سالهای دهه 1960 علیه جنبشهای ماشین گرایی و ماده گرایی فرهنگ معاصر غرب بود. جنبش روانشناسی انسان گرایی به وسیله تاسیس مجله روان شناسی انسان گرایی ، در سال 1961 ، انجمن روان شناسی انسان گرایی امریکا در سال 1962 و شعبه روانشناسی انسان گرایی انجمن روان شناسی امریکا در سال 1971 قوام یافت، اما برخلاف تمامی سمبلها و خصائص یک مکتب فکری ، روانشناسی انسان گرا عمدا یک مکتب نشد. این قضاوت خود روانشناسان انسان گراست که با گذشت سه دهه از آغاز جنبش در گردهمایی سال 1985 که برای بحث درباره ماهیت این رشته تشکیل شده بود، بیان داشتند. آبراهام مازلو در تاریخ روان شناسی انسان گرا مازلو پدر روحانی روان شناسی انسان گرایی خوانده میشود و احتمالا بیش از هر کس دیگری در این جنبش جرقه ایجاد کرده و مسئولیت علمی بدان اعطا کرده است. در ابتدا مازلویک رفتارگرای پرحرارت بود، عقیده داشت که پاسخهای همه مسائل جهانی را میتوان با رویکرد مکانیستی و علوم طبیعی پیدا کرد. سپس یک رشته تجارب شخصی ، تولد نخستن فرزندش ، جنگ جهانی دوم و برخورد کردن با سایر اندیشهها درباره ماهیت انسان (فلسفه ، روانکاوی و روان شناسی گشتالت) او را متقاعد کرد که رفتارگرایی بسیار محدودتر از آن است که بتواند پاسخگوی مسائل پایدار انسانی باشد. مازلو همچنین از تماس با برخی از روان شناسان اروپایی که از آلمان نازی گریخته و در ایالات متحده ساکن شده بودند، مانند آدلر ، هورنای ، کافکا و ورتهایمر تاثیر پذیرفت. احساس احترام او نسبت به ورتهایمر و مردم شناس امریکایی روت بندیکیت او را به سوی نخستین مطالعهاش در مورد اشخاص سالم از نظر روانی و خود شکوفا رهنمون شد. در دانشگاه برندیز در والتام ، ماساچوست ، از 1951 تا 1969 بود که مازلو نظریهاش را تدوین کرد و پالایش داد و به صورت مجموعهای کتاب منتشر ساخت. او از جنبش گروه حساسیت آموزی حمایت کرد و در سالهای دهه 1960 یکی از روان شناسان معروف شد. او در سال 1967 به ریاست انجمن روان شناسی امریکا انتخاب شد. توجه به سلسله مراتب نیازهای انسان و ویژگیهای افراد خود شکوفا بخش عمده پژوهشهای او را تشکیل میدهد. ار مباحث مهم دیگر نظریه مازلو در انسان گرایی ویژگیهای شخصیت سالم ، اعتماد به نفس و رابطه آن با سلامت روانی ، فرانیازها یا انگیزههای متعالی ، تجارب اوج (حالت عرفان) ، حرمت زدایی ، آرمان شهر روانی ، وجدان را میتوان نام برد. کارل راجرز در تاریخ روان شناسی انسان گرا یکی از چهرههای معروف روان شناسی انسان گرا ، کارل راجرز است. او در دوران تحصیل در دانشگاه به عنوان نماینده فدراسیون جهانی دانش آموزان مسیحی به چین سفر کرد و ظاهرا تحت تاثیر این تماس با فرهنگ شرقی ، دید جدیدی نسبت به انسان پیدا کرد. تحصیلات راجرز در رشتههای تاریخ و روان شناسی بود. او پس از پایان تحصیلات خود در رشته تاریخ به عضویت پیروان یک انجمن دینی در نیویورک در آمد، اما در عین آشفتگی به این محیط روحانی متوجه شد که نمیتواند به آئین خاصی پایبند باشد و تصمیم گرفت کوششهای خود را در زمینه امور تربیتی و درمان متمرکز سازد. در نتیجه بخشی از عقاید وی در مورد ویژگیهای طبیعت انسان محصول تماسهایی است که او با مراجعان خود داشته است. کوششهایی که راجرز در تشکیل و رهبری گروههای کوچک معمول میداشت و نیز تلاشهای او در زمینه آموزش و پرورش ، همگی به صورتی او را در عقایدی که در مورد روان شناسی انسان بدست آورده بود، تائید و تقویت میکردند و بر غنای باورهای روان شناختی وی میافزودند. راجرز طرز تفکر خود را مرهون محیط فرهنگی خویش میدانست که بر سنتهای یهودی مسیحی متکی بود. او با اعتمادی که به عقاید خویش داشت، آرزو میکرد گسترش جهانی پیدا کند و میکوشید نظریههای خود را برای افراد بیشتری توضیح دهد. تحقق خود ، توافق و عدم توافق ، انسان با کنش کامل ، توجه مثبت غیر مشروط ، درمان مبتنی بر مراجع محوری و ... از مفاهیم نظریه انسان گرایانه راجرز هستند. |
روانشناسی شخصیت
فرهنگ
فرهنگ مجموعه پیچیده ای است که در برگیرنده دانستنیها , اعتقادات ,هنرها , اخلاقیات ,قوانین ,عادات وهرگونه توانایی دیگری است که بوسیله انسان بعنوان عضو جامعه کسب شده است. در جامعه شناسی و انسان شناسی از فرهنگ تعاریف متعددی عنوان گردیده است . معروفترین و شاید جامع ترین تعریفی که از فرهنگ ارائه گردیده است , متعلق به ادوارد تایلر TYLOR است که در بالا ذکر شد. تعاریف دیگر فرهنگ
فرهنگ انسانی بر عکس در بسیاری از موارد بر غرایز بشری لگام میزند و بهمین دلیل چنانچه فرهنگ انسانی را از انسان بگیرند تمایزی بین انسان و حیوان بجای نمیماند. فرهنگی شدن فرهنگی شدن در حقیقت هماهنگی و انطباق فرد با کلیه شرایط و خصوصیات فرهنگی است و معمولاً به دو صورت ممکن است واقع شود. اول بصورت طبیعی و تدریجی که همان رشد افراد در داخل شرایط فرهنگی خاص است . دوم بصورت تلاقی دو فرهنگ که بطرق مختلف ممکن است صورت گیرد . فرهنگ در برگیرنده تمام چیزهایی است که ما از مردم دیگر میآموزیم و تقریباً اعمال انسان مستقیم و یا غیر مستقیم از فرهنگ ناشی میشود و تحت نفوذ آن است . برای روشن شدن مطلب یکی از اعمال انسان را مثال می زنیم : غذا خوردن نیازی بدنی و بیولوژیک است , برای زنده ماندن باید تغذیه کرد ولی وقتی سئوال میشود چه باید خورد ؟ چگونه باید خورد؟ چه وقت باید خورد , نفوذ فرهنگ در اعمال انسانی نمودار میگردد. برآوردن نیازهای غریزی در انسان با مجموعهای از رفتارهای پیچیده همراه است و این رفتارها را فرهنگ هر جامعه ای شکل میدهد . در مورد برآوردن نیاز تغذیه در جوامع مختلف اشکال گوناگونی دیده میشود و محدودیت ها , مقررات , قواعد و رسومی هست که افراد هر جامعه را تحت نفوذ میگیرند که مثلاً چه باید خورد و از خوردن چه چیز باید پرهیز کرد. فرهنگ بین افراد مشترک است . هر فردی خصوصیاتی منحصر به فرد دارد که ویژه است و دیگران را از آن بهرهای نیست . این گونه خصوصیات جزو فرهنگ بشمار نمیرود مگر آنکه بوسیله افراد دیگر یاد گرفته شود و بصورت رسوم و عادات گروهی در آید و دیگران در انجام آن شرکت کنند. از طرف دیگر فرهنگ گرد آورده جمع است ,ذخیره دانش انسانی از طریق نسلهای متمادی فراهم شده است که از نسلی به نسل دیگر منتقل میگردد. و بهمین دلیل غالباً هر اختراعی بر اساس زمینه عینی گذشته که حاصل کوششهای جمعی انسان است متکی میباشد. |
روانشناسی شخصیت
فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی
اگر فرهنگ را به معنی کوششهای انسان برای ارضاء نیازهای خود و غلبه بر طبیعت بدانیم آنگاه میتوانیم آن را به دو قسمت فرهنگ مادی و فرهنگ غیر مادی یا معنوی تقسیم کنیم. فرهنگ مادی , شامل اشیاء قابل لمس است مثل مسکن ,وسایل زندگی , وسایل و ابزار و دوات هواپیما , اتومبیل , ماشین آلات , در عناصر فرهنگ آنچه را که مادی نیست فرهنگ معنوی گویند هنر ,زبان , ادبیات , فلسفه ، سیاست, افکار و عقاید , نحوه فکر و استدلال قوانین و علوم در این زمینه جای میگیرند. فرهنگ مادی و غیر مادی بیک نسبت و آهنگ پیشرفت نمیکنند بلکه معمولاً فرهنگ مادی سریعتر دگرگون میگردد از این رو شکافی بین این دو پدیده میآید که آن را پس افتادگی یا تاخر فرهنگی مینامند . به بیان دقیقتر تأخر فرهنگی ,پس افتادن یک عنصر فرهنگی از سایر عناصر است . فرهنگ معنوی بدنه اصلی یک فرهنگ ملی است . همین بدنه است که قدرت روحی و نیروی حیاتی یک ملت را مشخص میکند, همین بدنه است که باید به دل و جان در نگهداشت آن کوشید ,زیرا فرهنگ معنوی نقطه تعالی و فرازگاه حیات ملی است . هر فرهنگ حاوی تعاریفی از حقایق موجود است که بر پایه آن، معارف مردمش را شکل میدهد, این مفاهیم شامل اعتقادات مذهبی , باورهای ساسی, اساطیر , تئوریهای علمی و امثال آن میگردد مثلاً در فرهنگ اسلامی اعتقاداتی در مورد خلقت انسان , آینده بشریت و ماهیت وجود و رابطه خالق با مخلوق و غیره وجود دارد . از آنجا که مفاهیم از طریق زبان بعنوان یک واسطه در رابطهای مستقیم با تفکرات و تجسمات انسانها از حقایق موجود است بدین جهت بسیاری از جامعه شناسان زبان را کلید درک مفاهیم ذهنی میدانند , به بیان دیگر افکار هر مردمی در قالب سمبل های صوتی و بعضی اوقات اشارات , تصویر , حرکات بدنی و امثال آن خلاصه میشود, این سمبل هاست که زبان هر قومی را تشکیل میدهد , بنابراین لغات صرفاً اصولی نبوده بلکه در آن افکار و تجربیات انباشته میباشند. فرهنگ مادی هر جامعه همچنانکه گفته شد شامل مجموعه دست آوردهای مادی یا تکنولوژی آن جامعه است . یکی از جامعه شناسان بنام لوئیس منفرد در بحث از تکنولوژی و فرهنگ مینویسد :تکنولوژی در خارج از فرهنگ قرار نمیگیرد و بر عکس جزئی از آنست . بعبارت دیگر تکنولوژی عنصری است از فرهنگ زیرا پیشرفت تکنولوژی کاملاً وابسته به پیشرفت علم است و در این زمینه جامعه شناسی کاملاً نشان داده است که پیشرفتهای علمی وابسته به ارزش ها و جهان بینی های خاص و یا در رابطه با جهت یابیهای مذهبی یک جامعه است .در این زمینه "ماکس وبر" در مطالعه علمی خود نشان داده است که پروتستانتیسم کالون در مقابل علم گرایش کاملاً مساعد و مناسب و فعالی داشته است تا کاتولیسیم . به عقیده ماکس و بر در نظر پروتستانها , علم خداوند و مشیت های وی را نمیتوان درک کرد مگر یا آگاهی بر کارهای خداوند . علمی که مورد توجه آنها قرار گرفت در ابتداء فیزیک و سپس سایر علوم طبیعی و خصوصاً ریاضیات بود. در آنها این امیدواری بود که از آگاهی تجربی قوانین الهی طبیعت پی به آگاهی در باره اساس و مبداء عامل برسند. بنابراین تفکر پروتستانی و فرهنگ طبقه بوروژو با در آمیختن, نهایتاً تاثیر عمیقی بر روی طرز فکر جامعه تکنولوژیک جدید نمودند و میتوان تصدیق نمود که بدون چنین پیوندی بین مذهب و فرهنگ طبقه مسلط که در قرون هفده و هیجده اتفاق افتاد جامعه غربی با آنچه که امروز هست تفاوت بسیار زیادی داشت . عامل تکنیکی متغیری است قوی ولی اهمیت و تاثیر حقیقی تکنولوژی را بدون در نظر گرفتن کادر فرهنگی (فرهنگ معنوی )آن نمیتوان درک نمود. |
روانشناسی شخصیت
رفتار اجتماعی
انسان درون اجتماع زندگی میکند و لاجرم رفتارهایی که از او سر میزند، بخشی از آنها در ارتباط با تعاملات اجتماعی است و یا به نحوی از طرف عوامل اجتماعی تحت تاثیر قرار میگیرد. بطوری که رفتار یک فرد در تنهایی متفاوت از رفتاری خواهد بود که در مجمع از خود نشان میدهد. رفتار اجتماعی یعنی هر رفتار که متضمن کنش متقابل دو یا چند انسان باشد. انسان به عنوان یک موجود اجتماعی از همان بدو تولد گرایشات اجتماعی از خود نشان میدهد. نیاز به کسب حمایت و امنیت انحراف مراقبین شاید اولین نشانههای نیازمندی فرد به عوامل بیرونی است. لبخند اجتماعی را که در حدود ماههای اول زندگی در نوزاد دیده میشود، به عنوان اولین ارتباطات او با محیط اجتماعی خویش میدانند. این لبخند در تمامی نوزادان دیده میشود که به نظر میرسد، کارکرد عمده آن جلب توجه اطرافیان و برقراری یک نوع ارتباط ساده با اجتماع است. شروع زودرس چنین رفتارهایی حاکی از اهمیت روابط و رفتارهای اجتماعی برای فرد است. هر چند اینگونه رفتارها مختص انسان نبوده و در اغلب حیوانات نیز دیده میشود. نیاز به دوست داشته شدن ، نیاز به حمایت ، نیاز به کسب امنیت و نیاز به پیوند جویی از نیازهای اساسی انسان هستند که مازلو آنها را در سلسله مراتب نیازهای خود قرار داده است و به اهمیت آنها در خود شکوفایی فرد تاکید کرده است. روشن است در یک سوی این نیازها فرد و در سوی دیگر آن اجتماع قرار دارد. ارضاء این نیازها در ارتباط فرد با جامعه میسر خواهد بود. رشد رفتار اجتماعی ظهور و بروز رفتار اجتماعی شاید به همان ماههای اولیه زندگی نوزاد بر میگردد. زمانی که نوزاد لبخند اجتماعیاش را ظاهر میسازد و به این طریق هر چند به شیوهای ساده رابطه خود را با افراد خود برقرار میکند. تعامل نوزاد با محیط تداوم پیدا میکند. هر چند در آغاز افرادی که به عنوان اجتماع برای نوزاد شناخته میشوند، خیلی محدود بوده و اغلب شامل پدر و مادر و نزدیکان او میشود. اما بتدریج این روابط گستردهتر شده و به افراد بیشتری عمومیت پیدا میکند. بطوری که در سنین خاصی کم کم توجه فرد عمدتا معطوف به افرادی به غیر از افراد نزدیک خانواده او میشود. در حدود 4 - 5 سالگی کودک توجه خاصی به همسالان خود پیدا میکند و علاقمند ارتباط بیشتری با آنهاست و شاید مدتهای زیاد علاقمند باشد وقت خود را با آنها بگذاراند. این روند نیز بتدریج گستردهتر میشود و در سالهای اولیه دبستان با علاقمندی بیشتری به برقراری روابط اجتماعی ظهور پیدا میکند. رفتارهای اجتماعی در این دوران عمدتا از طریق بازی با همسالان نمود پیدا می کند. کودک با برقراری تعاملات جدید با گروههای جدید همسالان رفتارهای جدید را میآموزد و در موارد زیادی آنها در رفتارهای اجتماعی خود منعکس میسازد. در سن نوجوانی گرایش فرد به گروههای اجتماعی بیشتر و بیشتر میشود، بطوری که این دوران با این ویژگی اساسی مشخص میشود که فرد علاقه شدیدی به برقراری روابط اجتماعی از خود نشان میدهد. به عضویت گروههای مختلف در میآید و در تعامل با این گروهها رفتارهای اجتماعی خود را شکل میدهند. در سنین بعدی رفتارهای اجتماعی پختهتر شدهاند. فرد با انتخاب شغل ، ادامه تحصیل و انتخاب همسر رفتارهای گستردهتر اجتماعی پیدا میکند. نقش اجتماعی در این دوران مشخص شدهاند و فرد رفتاهای خود را بر اساس نقش خود در اجتماع و هویتی که بدست آورده تنظیم میکند. انواع رفتار اجتماعی رفتار اجتماعی را میتوان به دو نوع بسیار گستردهتر تقسیم بندی کرد: رفتار جامعه پسند و رفتار جامعه ستیز. رفتار جامعه پسند آن دسته از رفتارهایی را شامل میشود که مورد قبول جامعه بوده ، با قوانین و هنجارهای جامعه مطابقت دارد. این نوع از رفتارها سازنده و در جهت پیشبرد اهداف یک گروه یا اجتماع هستند. مثل نوعدوستی ، از سوی دیگر رفتار جامعه ستیز رفتارهایی منفی هستند که با قوانین و معیارهای جامعه مطابقت ندارند. مورد قبول افراد جامعه نیستند و اغلب پیامدهای منفی اجتماعی را برای فردی که مرتکب این رفتارها میشوند به همراه دارند. این دسته از رفتارها مخرب بوده و مانع پیشبرد اهداف گروه یا اجتماع هستند که فرد در آن قرار دارد. تعیین اینکه کدام رفتار پسند و کدام جامعه ستیز محسوب میشود، بر حسب منابع متعددی صورت میگیرد. دو منبع معتبر برای این بررسی قوانین رسمی در جامعه است و دیگر هنجارهای عرضی و فرهنگی آن جامعه. هر کدام از این منابع میتوانند منبع تعیین کننده برای جامعه پسند یا جامعه ستیز بودن یک رفتار اجتماعی باشند. هر چند در اکثر موارد بین این و منبع هماهنگی وجود دارد، ولی در مواردی نیز ناهمخوانیهایی بین آنها دیده میشود. تفاوتهای فرهنگی در رفتارهای اجتماعی هر چند اکثر رفتارهای اجتماعی در تمامی جوامع و فرهنگها معنیدار هستند و به آنها به عنوان رفتارهای جامعه پسند یا جامعه ستیز توجه خاصی مبذول میشود، اما برخی رفتارهای اجتماعی در برخی فرهنگها اهمیت شایان توجهی پیدا میکنند. انواعی از رفتارهایی مثل ازدواج ، روابط والد - فرزندی ، دوستی ، عضویت در گروهها ، رفتار اجتماعی با همسایگان ، نوع دوستی ، همرنگی و ... ، در جوامع متفاوت درجات متفاوتی از توجه را شامل خود میسازند. در جوامع روستایی رفتار ارتباطی با همسایگان به عنوان یک رفتار اجتماعی اهمیت خاصی مییابد، در حالیکه در شهرهای بزرگ و صنعتی چنین روابطی چندان مورد توجه نیست. |
روانشناسی شخصیت
آسیب شناسی اجتماعی
آسیب شناسی اجتماعی به بررسی انواع مشکلات میپردازد که در سطح اجتماعی مطرح هستند و سعی میکنند علل مختلف آنها را از جنبههای مختلف فردی ، اجتماعی و غیره مورد بررسی قرار دهد. موضوعات مورد بحث در آسیب شناسی اجتماعی آنچه روشن است اینکه بحث آسیب شناسی اجتماعی عمدتا با مسائل و مشکلات سر و کار دارد. پژوهشها و تحقیقات متعدد برای شناخت انواع این آسیبها و علل بروز آنها صورت میدهد و نظریاتی را برای حل آن مسائل پیشنهاد میکند. بر این اساس زمینههایی چون فرهنگ و هنجارهای یک جامعه ، ویژگیهای اقتصادی و سیاسی و جغرافیایی یک جامعه نیز در حوزه مطالعات آسیب شناسی اجتماعی قرار میگیرد. چرا که بررسی آسیبهای اجتماعی بدون در نظر گرفتن شرایط زمینهای یک جامعه میسر نخواهد بود. چه چیزی به عنوان آسیب شناخته میشود؟ حدود و شخور آن چقدر است؟ عوامل زمینه ساز و علل آشکار کننده آن کدامها هستند؟ در کدام طبقات گسترش بیشتری دارند؟ در کدام سنین گسترش بیشتری دارند؟ توانایی جامعه برای کنترل و نظارت بر آنها چقدر است؟ از چه راههایی میتوان به کاهش آنها مبادرت کرد؟ همه اینها سوالاتی هستند که در حوزه آسیب شناسی اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرند. اهمیت آسیب شناسی اجتماعی هر جامعهای متناسب با شرایط خود ، فرهنگ ، رشد و انحطاط خود با انواعی از انحرافات و مشکلات روبروست که تاثیرات مخربی روی فرآیند ترقی آن جامعه دارد. شناخت چنین عواملی میتواند مسیر حرکت جامعه را بسوی ترقی و تعامل هموار سازد، بطوری که علاوه بر درک عمل آنها و جلوگیری از تداوم آن عمل با ارائه راه حلهایی به سلامت جامعه کمک نماید. به عنوان مثال مسأله اعتیاد را در نظر بگیریم. این مساله هم به عنوان یک مشکل فردی و هم یک معضل اجتماعی مطرح است. روشن است در سطح اجتماعی منجر به از بین رفتن نیروها و انرژی بارآور جامعه میشود. شناسایی علل اساسی و کنترل آنها میتواند بسیاری از نیروهای از دست رفته جامعه را تجدید نموده ، در مسیر کار سالم جامعه هدایت کند. شیوه عمل آسیب شناسی اجتماعی آسیب شناسی اجتماعی همچون سایر حوزههای اجتماعی و عللی ، از شیوه عملی برای بررسی موضوعات مورد نظر خود استفاده میکند. به عبارتی برای مطالعه و بررسی علل ، زمینهها و راه حلها در زمینه کجرویها و آسیبها ، هم از لحاظ ذهنی به صورت شناخت مفاهیم خاص و هم به کمک ابزار وسایل تحقیق عینی به صورت پژوهشهای علمی استفاده میشود. چنین پژوهشهایی پیرامون انحرافات اجتماعی به صورت تحقیق علمی به حدود 80 - 90 سال پیش باز میگردد. البته در آن زمان این پژوهشها کمتر جنبه واقع بینانه داشتهاند. ولی پس از مدتی پژوهشها بر شالودهای صحیحتر استوار شد و تلاش شد از شیوههایی که دقت و اعتبار بیشتری در برآورد مشکلات اجتماعی دارند استفاده گردد. پرسشنامههای مختلف تهیه شد، شیوههای اعتبار یابی و استفاده از روشهای معتبر معمول شد و از اصول روش تحقیق که در علوم انسانی کاربرد مفیدی دارد استفاده گردید. به این ترتیب اطلاعات لازم در زمینه انواع انحرافات و مشکلات در سطح یک جامعه جمع آوری گردید. این فعالیتها سیر تکاملی خود را سیر میکند و همچون پیشرفت سایر علوم شیوههای متکاملتری برای بررسی و ارزیابی در زمینه آسیبهای اجتماعی بدست میآید. ارتباط آسیب شناسی اجتماعی با سایر علوم در وهله اول ارتباط کامل و نزدیک این حوزه با رشته علوم اجتماعی و جامعه شناسی کاملا واضح و روشن است. هر چند این حوزه عمدتا به عنوان یک شاخه میان رشتهای معرفی میشود، اما در واقع یکی از مباحث اساسی جامعه شناسی محسوب میشود. از سوی دیگر آسیب شناسی اجتماعی ارتباط بسیار نزدیکی با روانشناسی دارد. از آنجایی که عمل فردی و روانی نقش بسزایی در بروز جرم و انحراف دارند، آسیب شناسی اجتماعی از ارتباط نزدیکی با روانشناسی بهره میبرد و تلاش میکنند در یافتهها و نظرگاههای آن برای بررسیهای خود مورد استفاده کند. در این راستا یافتههای روانشناسی اجتماعی کمکهای شایان توجهی در نظریات مربوط به آسیب شناسی اجتماعی داشته است. از سوی دیگر آسیب شناسی اجتماعی با علوم پزشکی ، حقوق ، روانشناسی و ... ارتباط دارد. به عنوان مثال در بررسی پدیدهای با نام ایدز به عنوان یک معضل اجتماعی ، نظریات مربوط به آسیب شناسی اجتماعی در کنار اطلاعات پزشکی و اطلاعات روانشناختی قرار میگیرد. همچنین مددکاری اجتماعی از جمله شاخههایی است که با آسیب شناسی اجتماعی در ارتباط است. |
روانشناسی شخصیت
انواع آسیبهای اجتماعی
مقدمه مسئله مربوط به آسیبهای اجتماعی از دیرباز در جامعه بشری مورد توجه اندیشمندان بوده است. همزمان با گسترش انقلاب صنعتی و گسترش دامنه نیازمندیها ، محرومیتهای ناشی از عدم امکان برآورده شدن خواستها و نیازهای زندگی موجب گسترش شدید و دامنهدار فساد ، عصیان ، تبهکاری ، سرگردانی ، دزدی و انحراف جنسی و دیگر آسیبها شده است. هر چند اکثر مشکلات اجتماعی انواعی تکراری در طول نسلهای مختلف هستند، اما چنانکه مشاهده میشود برخی از این انواع در برخی نسلها اهمیت بیشتری پیدا کرده است و حتی برخی انواع این آسیبها در نسلهای بعدی زاده شدهاند. از سوی دیگر از آنجایی که یکسری علل غالب در هر جامعه وجود دارند که نسبت به سایر علل اهمیت بیشتری در بروز آسیبها دارند، هر چند از انواع متمایز آسیبها سخن میرود، اما عمدتا همپوشیهایی بین آنها دیده میشود. وابستگی دارویی یا اعتیاد اعتیاد به معنی تمایل به مصرف مستمر یا متناوب یک ماده برای کسب لذت یا رفع احساس ناراحتی اطلاق میشود که قطع آن ناراحتیهای روانی یا اختلالات جسمانی ایجاد میکند. در گرایش به اعتیاد عوامل مختلفی شناسایی و مطرح شدهاند. این عوامل هر چه باشند (که البته در مباحث مربوط به علت شناسی حائز اهمیت هستند.) سرچشمه بسیاری مشکلات فردی ، خانوادگی و اجتماعی هستند. اعتیاد به سبب ویژگیهای ذاتی خود ، اغلب با سایر آسیبها همراه میشود و موجب هدر رفتن نیروهای ثمربخش جامعه میشود. انحرافات جنسی غریزه جنسی هم میتواند منشأ بروز عالیترین نمودارهای ذوقی و هنری باشد و هم منشأ تشکیل بنیاد یک خانواده و هم منشأ بسیاری از جرائم. عوامل مختلف محیطی و خانوادگی و اجتماعی سر منشأ بروز انواع انحرافات جنسی هستند. هر چند برخی از این نوع انحرافات مشکلاتی فردی هستند، ولی اکثر آنها به آن جهت که در ارتباط با فرد دیگر معنی پیدا میکنند عوارض اجتماعی را در بر خواهند داشت. از سوی دیگر مبارزه با این دسته از آسیبها در برخی موارد نیازمند تغییرات اساسی اجتماعی است و لازم است تحولاتی کلی و برنامه ریزیهای دقیقی جهت رفع آنها صورت گیرد و این تغییرات با ارائه آموزشهای وسیع اجتماعی برای افراد و خانوادهها و رفع عوامل بنیادی امکانپذیر خواهد بود. این دسته از انحرافات نیز اغلب با سایر آسیبها در ارتباط نزدیک هستند و گاهی حتی موجب بروز مشکلات جدی میشوند. مثل بیماری ایدز که با انحرافات جنسی ارتباط نزدیک دارد. سرقت و دزدی بطور کلی سرقت و دزدی هم از لحاظ عرفی و هم از لحاظ قانونی به عنوان یک آسیب جدی محسوب میشوند. هر چند عوامل متعددی در بروز این مشکل شناخته شدهاند، مثل فقر و بیکاری ، اعتیاد و شیوههای تربیتی ، اما باید توجه داشت مبانی شخصیت اهمیت ویژه در ارتکاب دزدی دارند. این افراد معمولا از لحاظ رشد اخلاقی در سطح خیلی پایین و ضعیف هستند و بطور کلی ثبات و استواری و قدرت تحلیل و تفکر درباره پیامدهای رفتار خود را به قدر کافی ندارند. در مباحث مربوط به علل زردی به علل تربیتی تأکید فراوان میشود. الگوهای رفتاری خود والدین ، واکنشهای آنها درباره دزدیهای کوچک دوران کودکی ، مسأله پول توجیهی و کمک به شناخت مسأله مالکیت در دوره کودکی در ارتباط نزدیک با رفتارهای دزدی بزرگسالی و نوجوانی دارند. خودکشی خودکشی هر چند در وهله اول یک مشکل فردی به شمار میرود ولی از آنجایی که فرد در اجتماع زندگی میکند و تأثیرات متقابلی همواره بین آنها برقرار است، به عنوان یک معضل اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد. آمار خودکشی معمولا با سایر جرایم و آسیبها ارتباط پیدا میکند، بطوری که در میان گروههای مبتلا به اعتیاد خودکشی بیشتر دیده میشود. همچنین در آسیبهای مربوط به انحرافات جسمانی بویژه در میان قربانیان این انحراف خودکشی پدیده شایعی است. در میان بیماران روانی بویژه افسردگیهای شدید نیز اغلب خودکشی مسأله قابل توجهی است. به هر حال خودکشی پیوندهایی با متغیرهای اجتماعی دارد بطوری که علاوه بر تأثیری که از شرایط اجتماعی را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. ارائه راهکارهای مناسب در بررسی مشکلات گروههای در معرض خطر مثل معتادین و خانوادههای آن ، بیماران روانی و خانوادههای آنها ، خانوادههای نابسامان و آموزشهای فردی در مواجهه با تغییرات اساسی روشهایی سودمند خواهد بود. در این راستا توجه به گروههای سنی که در معرض خطر بیشتری هستند و خودکشی در میان آنها رواج بیشتری نسبت به سایر گروههای سنی دارد، مثل نوجوانان و جوانان اهمیت زیادی دارد. مهاجرت مهاجرت علاوه بر مشکلات اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی که دارد مستلزم تغییراتی خاص است که مطابقت و سازگاری با آنها اغلب مشکلاتی را برای فرد و جامعه ایجاد میکند. به عبارتی علاوه بر اینکه مهاجرت در برنامه ریزیهای کلان اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی مشکلاتی را ایجاد میکند، مثل مهاجرت روستاییان به شهرها که خالی شدن روستاها از سکنه ، کاهش کشاورزی ، افزایش مشاغل کاذب و ... را به دنبال دارد موجب میشود، تا فرد برای سازگاری با تغییرات حاصل فشار زیادی را متحمل شود. شوک فرهنگی یکی از عوارض حاصل از مهاجرت است که با اضطراب و افسردگی ، احساس جدا شدن و مسخ واقعیت و مسخ شخصیت مشخص است. تحقیقات نشان میدهد شیوع مشکلات روحی و روانی بین مهاجرین بخصوص در بین مهاجرینی که شرایط مقصد بسیار متفاوت از شرایط مبدأ یا محل سکونت قبلی آنها بوده است شیوع بیشتری دارد. رایجترین اختلال علائم پارانوئید یا سوء ظن است که به احتمال قوی به دلیل تفاوتهای آنان از نظر زبان ، عادات و آداب و رسوم ، چهره ، نوع لباس و غیره است. بی خانمانی منابع فزایندهای وجود مسائل ویژهای را در افراد بی خانمان تأیید میکنند. چنین کسانی ممکن است در خیابانها سرگردان باشند یا به علل برخی بزهکاریهای دیگر که معمولا توأم با بی خانمانی آنهاست مثل دزدی ، اعتیاد و ... در زندانها یا کانونهای اصلاح و تربیت بسر برند. در بین افراد بی خانمان دستههای مختلفی از افراد دیده میشود، یک دسته شامل بیماران روانی شدید هستند که اغلب یا مدتهاست از خانواده خود دورند یا بطور موقتی از خانه خارج شدهاند. معتادین گروه دیگری از این افراد را شامل میشوند که معمولا مراحل عمیق اعتیاد خود را میگذرانند. کودکان خیابانی و دختران و زنانی که با بی خانمانی به انحرافات جنسی نیز مبتلا هستند دو دسته دیگر را در بین افراد بی خانمان تشکیل میدهند. بسته به مکان جغرافیایی محله فقیر نشین شهر ، پارک شهر ، حومه شهر و نواحی روستایی خصوصیات این جمعیت فرق میکند. برخی در محدوده جغرافیایی نسبتا ثابتی میمانند در حالیکه عدهای از یک قسمت کشور به بخشهای دیگر یا از منطقه شهر به مناطق دیگر مسافرت میکنند. فقر فقر در واقع مادر تمام آسیبهای اجتماعی است. فقر با بسیاری مسائل زیر پا از جمله ضعف تندرستی و افزایش مرگ و میر ، بیماری روانی ، شکست تحصیلی ، جرم و مصرف دارو رابطه دارد. هر چند خود فقر بطور ذاتی یک مشکل و آسیب است، اما این لزوما به این معناست که تمام افرادی که زیر خط فقر زندگی میکنند. افرادی نابسامان و مشکل ساز برای اجتماع هستند. مشکلات اقتصادی ، عدم تأمین نیازهای جسمی و روانی اغلب زمینهای برای بروز و ظهور مشکلات اجتماعی دیگری است. بیکاری بیکاری معضل اجتماعی دیگری است که هم آسیبهای جدی فردی و هم آسیبهای قابل ملاحظه اجتماعی را در دامن دارد. بیکاری بویژه در نسل پر انرژی و جوان که انرژی و قدرت و نیروهای آنها راکد و بیمصرف باقی میماند نمود بیشتری پیدا میکند و زمینه را برای انوع انحرافات اجتماعی فراهم میسازد. وجود فرصتهای همیشه خالی ، عدم تحمل بیکاری ، فقدان قدرت تأمین نیازها به دلیل نداشتن درآمد، زمینههایی آماده برای کاشت بذر جرم و انحرافات میباشند. |
روانشناسی شخصیت
روانشناسی مرضی
در یک نگاه وسیع روان شناسی مرضی (Psychopathology) شاخهای از روان شناسی است که به بررسی رفتار نابهنجار (مرضی) میپردازد، ولی در یک معنای محدودتر یکی از پایههای اصلی روانپزشکی و روان شناسی بالینی است که به توصیف ، طبقهبندی ، تعیین علت و بررسی فرایند اختلالهای روانی میپردازد. دید کلی
در عین حال افرادی وجود دارند که در برابر مشکلات تسلیم شدهاند و دیگر نمیتوانند شخصا از عهده کارها برآیند و نیز افرادی وجود دارند که سبک زندگی آنها را بر مدار خودویرانگری (Self-Destruction) میچرخد. این افراد و رفتارشان به عنوان نابهنجار (Abnormal) نامگذاری شده و از افراد و رفتار بهنجار جدا شده است. اما تعیین مرز مشخص بین بهنجار و نابهنجار با وجود ملاکهای متعددی که وجود دارد، کار آسانی نیست. مفهوم بهنجاری و نابهنجاری واژه «نابهنجار» اصولا به معنی «دور بودن از طبیعی» است. بنابراین انحراف از بعضی معیارها را شامل میشود. درباره اختلالهای جسمی میتوان با استمداد از علم پزشکی و ابزارهای پیشرفته و فنون دقیق مرز مشخصی بین بهنجاری و نابهنجاری ترسیم نمود، ولی در حوزه اختلالهای روانی به دلیل نبودن ابزارها و فنون تشخیصی پیشرفته و دقیق و نسبی بودن ملاکها و عدم عینیت کافی ، تعیین مرز دقیق بین آنها دشوار و گاه غیرممکن است. در واقع ، در حوزه روان شناسی مرضی «انحراف از یک هنجار» در تعریف یک ملاک و معیار ممکن است به اندازهای ناچیز جلوهگر شود که موجب هیچ نوع نگرانی نشود و همین انحراف در تعریف ملاک دیگری ممکن است به اندازهای قابل توجه باشد که درباره ماهیت نابهنجار (مرضی) آن تردیدی باقی نماند. بنابراین یک مرز مشخص و آشکار بین بهنجاری و نابهنجاری در روان شناسی مرضی وجود ندارد، بلکه آن بر اساس ملاکهای مختلف (نظیر ملاک آسیب شناختی هنجار ، ملاک آماری و … ) مورد بررسی قرار میگیرد. ملاکهای تشخیص بهنجاری و نابهنجاری ملاک هنجارهای اجتماعی هر جامعهای معیارهای ویژه یا هنجارهایی برای رفتار قابل قبول دارد. رفتاری که بطور مشخصی از این معیارها منحرف شده باشد، رفتار نابهنجار شناخته میشود و هر رفتاری که مورد قبول جامعه باشد، بهنجار است. اگرچه سازگاری با معیارهای اجتماعی و ارزشهای فرهنگی برای زندگی اجتماعی لازم و انحراف از آنها بر فرد و جامعه زیان آور است، ولی پذیرش این ملاک مشکلاتی از قبیل نسبی بودن ارزشهلای فرهنگی از جامعهای به جامعه دیگر و پایدار نبودن ارزشهای فرهنگی _ اجتماعی یک جامعه در طول زمان را بوجود میآورد. ملاک هنجارهای آماری کلمه «رفتار بهنجار» یعنی رفتاری که از لحاظ آماری زیاد دیده میشود و معمولا رفتار نابهنجار رفتاری است که از لحاظ آماری به صورت کم دیده میشود. بنابراین هر رفتاری که به صورت آماری کم باشد، نابهنجار است. با پذیرش این ملاک این سوال پیش میآید که تکلیف افرادی که بسیار باهوش ، بسیار خوشحال ، بسیار زرنگ و … هستند و از لحاظ آماری تعدادشان کم است، چه میشود؟ آیا این افراد نیز جز افراد نابهنجار محسوب میشوند؟ ملاک آسیب شناختی بر اساس این ملاک رفتاری نابهنجار (مرضی) تلقی میشود که بر اساس نشانههای بالینی قابل تشخیص باشد. این ملاک به دو دلیل قابل قبول نیست: نخست آنکه در این ملاک فرض بر این است که نبودن نشانههای مرضی دلیلی بر بهنجاری است. با این ملاک افرادی که بیمار هستند، ولی فاقد علائم هستند، سالم تشخیص داده میشوند. دوم آنکه با وجود علامتها و نشانهها ، فرد بیمار و مریض است. در آن صورت تعداد افرادی که فاقد نشانههای مرضی باشند، بسیار کم است. اگر این دیدگاه را ملاک قرار دهیم، تمام افراد و رفتارها نابهنجار خواهد بود. ملاک پریشانی شخص در این ملاک رفتارها و علائم و نشانهها مورد توجه نیست، بلکه میزان رنج و ناراحتی که فرد تجربه میکند، ملاک تشخیص است. در واقع اکثر مردم نشانههای بیماری و اختلال را دارند و اغلب آنها بیمار یا دارای اختلال تشخیص داده نمیشوند. چون احساس پریشانی و ناراحتی ندارند و افرادی که بیمار روانی شناخته میشوند، به شدت دچار پریشانی هستند. این گونه افراد مضطرب ، افسرده و ... هستند و توانایی سازش و سازگاری با خواستههای خود و محیط را ندارند. ملاک حقوقی از لحاظ حقوقی ، رفتار نابهنجار مبتنی است بر ناتوانی شخص در قضاوت بین درست و نادرست، یا توانایی وی در کنترل رفتار خود که بر اساس آن شخص دیوانه اعلام میشود. این ملاک از سایر ملاکها اعتبار تشخیص کمتری دارد و در روان شناسی مرضی بکار برده نمیشود. ارتباط با سایر علوم روان شناسی مرضی جهت «توصیف و طبقهبندی» رفتار نابهنجار از سایر گرایشهای روان شناسی استفادههای زیادی میبرد. برخی از این گرایشها عبارتند از: روان شناسی رشد ، روان شناسی یادگیری ، روان شناسی احساس و ادراک ، روان شناسی شخصیت و روان سنجی و … . کاربردها یکی از کاربردی ترین گرایشهای روان شناسی این گرایش است. روان شناسی مرضی با توصیف ، تشریح و طبقهبندی انواع اختلالات روانی در تشخیص و درمان این اختلالات به روان پزشکان ، روانشناسان بالینی و مشاوره کمک زیادی میکند. |
روانشناسی شخصیت
روانشناسی احساس
مقدمه تمام اطلاعاتی که ما از جهان پیرامون خود داریم از طریق حواس ما بدست میآید. حواس ، ما را از خطرات احتمالی آگاه میسازد و اطلاعات لازم را برای تفسیر رویدادها و پیش بینی آینده در اختیار میگذارد. همچنین از راه حواس است که لذت و درد را احساس میکنیم، رنگها را تشخیص میدهیم. همه این اطلاعات به ما کمک میکنند تا فرآیندهای پیچیدهتری چون ادراک و شناخت را داشته باشیم. در واقع بدون حواس این فرآیندها نیز اتفاق نخواهد افتاد و ما نخواهیم توانست تواناییهای دیگر ذهنی خود را بکار بگیریم. با توجه به علاقهای که روانشناسان به بررسی اینگونه فرآیندهای پیچیده و درک آنها دارند در مرحله اول لازم به نظر میرسد که از گامهای اولیه آغازین این فرآیندها اطلاعات کامل داشته باشند. از اینجاست که به بررسی چگونگی احساسات انسان میپردازند. روانشناسان احساس تلاش میکنند از راه پروژهش کاربردی در زمینه فرآیندهای حسی سعی دارند توانایی تمییز و تفسیر محرکهای حسی را در آدمیان تعیین کنند تا این توناییها بر الزامات تکالیف گوناگون منطبق شود. موضوعات مورد بحث در روان شناسی احساس بینایی دستگاه بینایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ چگونه این اجزاء فعالیت میکنند و فعالیت آنها چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟ انطباق با تاریکی چگونه اتفاق میافتد؟ پدیده زنگ بینی به چه صورت است و چگونه رنگها را تشخیص میدهیم؟ نظریههای مختلف در رنگ بینی کدامها هستند؟ ابعاد روانشانسی رنگ ، مساله کوررنگی ، ردهای تصویری طرح بینی و تفکیک دیداری ، پردازش عصبی طرحها ، بازشناسی طرحها و ... از جمله مباحثی هستند که در بخش مربوط به بینایی توجه روانشناسان احساس را خود جلب کردهاند. همچنین روانشناسان احساس در پی آنند تا ارتباط این حس را با فرآیندهای دیگر ذهنی مثل تفکر ، حافظه و ... مورد بررسی قرار دهند. در این راستا مبحث حافظه تصویری و تفکر مطرح میشود. شنوایی دستگاه شنوایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ به چه محرکاتی پاسخ میدهند و این محرکات چه ویژگیهایی باید داشته باشند تا احساس شوند؟ نظریههای مربوط به شنوایی ، تاثیرات روان شناختی صداها ، مساله سر و صدا و ... از جمله مواردی هستند که مورد توجه و بحث و بررسی روان شناسان احساس هستند. در این راستا روانشناسان سعی میکنند بین ویژگیهای شنوایی و ادراک ذهنی ارتباط پیدا کنند. بویایی بویایی از نظر تکاملی یکی از ابتداییترین و مهمترین حسهاست. هر چند که ظاهرا اهمیت آن کمتر از بینایی و شنوایی به نظر میرسد، اما اندام حس بویایی جایگاه برجستهای را در مغز اشغال میکند. جایگاهی شایسته ، حسی که باید بر رفتار فرمان براند. از آنجائیکه بویایی از هر حس دیگر به شیوه مستقیم با مغز ارتباط دارد، از لحاظ کارکردهای روان شناختی نیز بسیار مورد توجه بوده است. شناسایی اجزاء دستگاه بویایی ، مناطق مغزی درگیر در حس بویایی و کارکردهای روان شناختی بویایی مثل تأثیر آن در یادگیری ، حافظه و ادراک از موارد مورد بحث در حیطه روان شناسی احساس است. به عنوان مثال ، دانشمندان دریافتهاند که حشرات و بعضی از جانوران راههای بالاتر از حس بویایی برای برقراری ارتباط استفاده میکنند. این جانوران نوعی ماده شیمیایی به نام فرومونها از خود ترشح میکنند و در هوا پخش میشود و همنوعان جانور را بسوی او جذب میکند. شواهد، حاکی از آنست که بقایای تحولی نوعی فرومون ممکن است بر رفتار آدمیان نیز اثر بگذارد. یکی از این تاثیرات در رفتار جنسی میمونها و انسان دیده شده است. تأثیرات فرمونها هر چند به اندازه تاثیر آنها در جانوران ردههای پایینتر نباشد، چرا که عوامل فردی و اجتماعی دیگر در این امر نقش دارند، اما هر چند خفیف هنوز در آدمیان در کار است. سازندگان انواع ادکلنهای زنانه و مردانه از این یافته روانشناسی احساس کمک میگیرند. تداعی یک سو با شرایط و موقعیتهای خاص و همچنین به یاد آوردن خودبخود یک بو و احساس آن از مطالب دیگر مورد بررسی در روانشناسی احساس بویایی است. حتما به یاد دارید که گاهی یک بوی خاص انواعی از خاطرات را برای شما زنده میکند، اینکه چه ارتباطی بین این خاطرات و بو وجود دارد در حوزه روانشناسی احساس قابل بررسی است. علاوه بر این بخاطر آوردن احساس آن در ذهن به عنوان یک مساله جالب مورد توجه است. آیا این بو همان تأثیرات عصبی یک بوی واقعی را بر میانگیزد یا نه؟ چه عواملی در به یادآوری آن سهیم هستند؟ در قلمرو احساس مطرح هستند. چشایی بررسی اجزا درگیر حس چشایی ، ارتباط آنها با ادراک چشایی ، تأثیرات روانی از بین رفتن چشایی و تفاوتهای فردی در ادراک چشایی از جمله مباحث مورد علاقه روانشناسی احساس است. تفاوتهای فرهنگی در ترجیحات مربوط به مزهها نیز اغلب مورد بحث و جالب توجه روانشناسان بوده است. برخی از فرهنگها گرایشات بیشتری نسبت به یک مزه نشان میدهند. به نظر میرسد ترجیحات چشایی به مسائل فرهنگی ، جغرافیایی ، آب و هوا و ... ارتباط دارد. حسهای پوستی فشار ، درد ، گرما و سرما حسهای اصلی پوستی هستند. احساسات دیگر پوستی مثل خارش ، غلغلک ، درد تند و تیز ، درد آرام آمیزههای مختلفی از همان چهار حس اصلی هستند. بررسی ماهیت روان شناختی این احساسات اغلب مورد توجه روانشناسان است. آگاهی از شیوه عمل این حواس روانشناسان در بررسی پدیدههای پیچیدهتری مصل درک یک حس پوستی در شرایطی که محرک واقعی وجود ندارد یاری کرده است. حس جنبش و تعادل در واژگان روزمره واژهای وجود ندارد که بیانگر دستگاه حسی بخصوصی باشد که ما را از موقعیت و جنبش اعضای بدن خویش آگاه کند. به زبان این حس را حس جنبش میخوانند، یعنی حس مربوط به ماهیچه ، زردپیها و مفصلها. اگر حس جنبش نبود کار حفظ موقعیت بدن و راه رفتن ، بالا رفتن و کنترل حرکات ارادی از قبیل دراز کردن دست و یا چنگ زدن دستکاری بسیاری دشوار میشد. معمولا چندان توجهی به این حس نداریم تا اینکه تصادفا پایمان به خواب میرود و متوجه میشویم که راه رفتن بدون اطلاع از تماس پا به کف تا چه حد سخت است. حس تعادل نیز به عنوان همکار حس جنبش با موقعیت کل بدن در ارتباط است و جهت گیری بدن در فضا از تنظیم میکند. ارتباط روانشناسی احساس با سایر حوزهها روانشناسی احساس با سایر حوزههای روانشناسی ارتباط عمیق دارد، بطوری که یافتههای آن اغلب مورد استفاده در زمینه روانشناسی بالینی ، روانشناسی صنعتی و سازمانی بوده است. ارتباط آن با حوزه روانشناسی فیزیولوژیک و روان شناسی ادراک بسیار عمیقتر از سایر حوزههای روان شناسی است. در حوزه روانشناسی تفاوتهای فردی نیز از یافتههای روانشناسی احساس استفاده فراوان میشود. در دیگر شاخههای علمی روانشناسی احساس با علوم زیستی ، فیزیولوژی و علوم پزشکی ارتباط نزدیک دارد. |
اکنون ساعت 07:40 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)