پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   غمنامه (http://p30city.net/showthread.php?t=639)

shabhaye_mahtabi 01-17-2008 11:16 AM

کاش ... کاش همان کودکی بودم که حرفهایش را از نگاهش میتوان خواند ...
اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی شنود
دلخوش کرده ام که سکوت کرده ام ...
سکوت پر بهتر از فریاد توخالیست !!!
دنیا راببین ... بچه بودیم از آسمان باران می آمد ،
بزرگ شده ام از چشمهایمان می آید ...
بچه بودیم درد دل را با هزار ناله می گفتیم ، همه می فهمیدند ...
بزرگ شده ایم ، درد دل را به صد زبان می گوییم ،
اما هیچ کسی نمی فهمد ...
با تشکر فریبا

امیر عباس انصاری 01-19-2008 01:32 AM

غمنامه
 
امروز خدایی کردم !
امروز عروسک چوبیم رو نگاه کردم و خدایی کردم...

آدمک کوچکی که تقریبا هفت سال پیش تنها با یک کارد از دل یه تکه چوب کوچک درش آوردم ...
آره، حرکتش دادم و خدایی کردم ...
و چه حس غرور آمیزی،
بردمش لب پنجره ...
آروم گرفتمش بیرون ...

تمام وجودش دست من بود ...
اینکه بندازمش یا نه!

اما نه، دوستش دارم ...
به اندازه جزیی از خودم ...
پس آروم در حالی که می آوردمش داخل بهش گفتم:
بیچاره!
خدای تو خودش خدا داره ...
خوش به حال خودم که خدای من... خدائی نداره !!

SonBol 02-03-2008 10:41 AM

یاد دارم هنوز
با تو حکایتی دگر را
وزمزمه های اشک آلود
به مقیاس قفسی که درآنم

یاد دارم دل را
که سربلند بود
و سینه را
که یارای حجم نفسش نبود

یاد دارم بی کسی را
و حس را
که او
هست و خواهد آمد

یاد دارم سیاوشانه ترین عاشقی را
و اندوه ماندن
که باید
به حرمت آب و آفتاب

یاد دارم هرچه نگاه بود
هرچه تپش بود
هرچه اشتیاق
دویدن
هراس
امید
و
نگاه آخرین را
در اولین روز آفتاب

یاد دارم بندر را
و لنجی که مرا برد به نهایت نفس
آرام
بی صدا
و رامین وار
گریستن
درشبانه های آغاز

همه
هرچه بود
و هست
و خواهد بود را
به یاد دارم


شط
هنوز
چشم به راه
آخرین اشک سرخ عاشقانه است

طلوع کن
ای آخرین غروب

SonBol 02-03-2008 10:42 AM

سلام ای نازنین ، باز نامه دادم
نمیره قصه عشقت ز یادم
تو رو تنها گذاشتم با دل تنگ
که نفرین بر من و بر این دل سنگ
***

تو اونجا و من اینجا بی قرارت
برم قربون اون قول و قرارت
گذاشتی عمرتو پای دل من
نشستی پای حرفای دل من
***

نرنجیدی تو از امروز و فردام
نترسیدی که من این سوی دنیام
منو شرمنده کردی با محبت
که دیدار تو شد اسمش زیارت
... زیارت
... زیارت

SonBol 02-03-2008 10:43 AM

شاخه رز قرمز من زیر درخت سر پیچ گم شده
زرشکی پیرهنتم تو سرخی رنگ چشام گم شده
به انتظار دیدنت آینه رو شکوندم
یه دسته نرگس رو به جات ، به جای اون نشوندم
***

صدات زدم عزیزکم ، آینه رو نمی خوام
چهره حتی خودمو به جای تو نمی خوام
هیچی آخه دیدنی نیست ، بیا فدای چشمات
بیا شبم صبح نمیشه ، جز به دم نفسهات
***

روزگار غریبی است ...
***

برای دیدن تو از هرچی که بود گذشتم
کاش که میدونستی چقدر بدون تو شکستم
صدای خنده ها تو باز می شنوم
بدون تو بغضمو باز می شکنم
...
...
...
سلام ای نازنین ،
باز ،
نامه دادم ...
***

به همین سادگی .

SonBol 02-06-2008 05:43 PM

ماه من غصه نخور...
 
ماهه من غصه نخور زندگی جذر و مد داره
دنیامون یه عالمه آدمه خوب و بد داره
ماهه من غصه نخور همه که دشمن نمیشن
همه که پر ترک مثل تو و من نمیشن
ماهه من غصه نخور مثل ماها فراوونه
خیلی کم پیدا میشه کسی رو حرفش بمونه
ماهه من غصه نخور گریه پناه آدماس
ترو تازه موندن گل ماله اشک شبنماس

ماهه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه
اونی که غصه نداشته باشه آدم نمیشه
ماهه من غصه نخور خیلیها تنهان مثل تو
خیلیها با زخمای زندگی اشنان مثل تو

ماهه من غصه نخور زندگی خوب داره واسش
خدا رو چه دیدی شاید فردامون باشه بهشت

ماهه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه
اونی که غصه نداشته باشه آدم نمیشه
ماهه من غصه نخور


دنیا رو بسپار به خدا
هر دومون دعا کنیم تو هم جدا منم جدا




SonBol 02-17-2008 02:10 PM

حرفهاي ما هنوز ناتمام ...
تا نگاه مي‌كني :
وقت رفتن است
باز هم همان حكايت هميشگي !
پيش از آن كه با خبر شوي !
لحظه عزيمت تو ناگزير مي‌شود
آي ...
اي دريغ و حسرت هميشگي !
ناگهان
چقدرزود
دير مي‌شود !

چقد زود دیر شد .................

SonBol 02-22-2008 07:39 PM

خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري

شوق پرواز مجازي ، بالهاي استعاري

لحظه هاي كاغذي را ، روز و شب تكرار كردن

خاطرات بايگاني ، زندگي هاي اداري

آفتاب زرد و غمگين ، پله هاي رو به پايين

سقفهاي سرد و سنگين ، آسمانهاي اجاري

با نگاهي سر شكسته ، چشمهايي پينه بسته

خسته از درهاي بسته ، خسته از چشم انتظاري

صندلي هاي خميده ، ميزهاي صف كشيده

خنده هاي لب پريده ، گريه هاي اختياري

عصر جدولهاي خالي ، پارك هاي اين حوالي

پرسه هاي بي خيالي ، نيمكت هاي خماري

رو نوشت روز ها را ، روي هم سنجاق كردم:

شنبه هاي بي پناهي ، جمعه هاي بيقراري

عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها

خاك خواهد بست روزي ، باد خواهد برد باري

روي ميز خالي من ، صفحه ي باز حوادث

در ستون تسليتها ، از ما يادگاري

SonBol 02-24-2008 08:12 AM

پوسيدم اينجا آنقدر طوفان نوشتن
از اشك هاي كهنه گلدان نوشتم
گندم نشان آخر تنهاييم بود
اين حرف را با هرچه اطمينان نوشتم
يكبار هم آدم شدن گفتم خدايا
اما خدا را هم براي نان نوشتم

SonBol 03-01-2008 01:50 PM

هنوز پشت هر در بسته ای ترا جستجو میکنم با هر نگاه ساده ای ، تا انتهای چشمانت غرق میشوم دستانم از سردی نبودن تو میلرزد چون زمستان دل خسته ام ، پر از تاول ست در دلم باران میبارد ، زمینش یخ زده است دستانم میلرزد تنم سرذ است فکرم در تابوت خالی تن سرد خیابان به انزوا رفته است کاش میشد http://us.i1.yimg.com/us.yimg.com/i/...ticons7/63.gif
http://i32.tinypic.com/104lsgo.jpg
دلم را در گوشه ی شیشه ای آسمان نگاهت ، دفن میکردم تا ترا در ترانه های پائیزی جستجو نکند در دلم رخت های کثیفی میشویند سینه ام طاقت آه هایم را ندارد کاش میتوانستم احساسم را در بی نهایت شب ، به خاک بسپارم یا نگاهم را از روزهای رفته ، پنهان کنم دلشوره ی خاطرات دور ، مرا به تباهی کشیده است
http://us.i1.yimg.com/us.yimg.com/i/...ticons7/63.gif



اکنون ساعت 04:34 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)