![]() |
صفر خان
مادربزرگ‚ یادش بخیر! تو باغچه مون برنو می کاشت هیچکدوم از بچه هاش رو پای کوها دوس نداشت از روزی که پدربزرگ ‚ یاغی شد زدش به کوه مادربزرگ خنده هاش رو اونور اینه جا گذاشت صفر خان ! برنو رو بردار ! هنوز شب گردنه بنده هنوز قداره ی سایه ‚ مسیر نور رو می بنده صفر خان ! برنو رو بردار ! فقط تو مرد بیداری تویی که از خم و پیچ تن کوها خبر داری صفرخان ! برنو رو بردار ! سوار اسب ابلق شو جدا از حیله ی قوم خبرچین دهن لق شو پیچ سیاه گردنه ‚ ممنتظر مرگ منه اما طنین این صدا ‚ طلسم راه رو می شکنه تو این چشای بی فروغ ‚ نشونی از جرقه نیس غلام سایه ها شدن ‚ قوم امان نامه نویس صفر خان ! بختک زنجیر ‚ هنوز رو گرده ها مونه دوباره برنو رو بردار تا گرگا رو بتازونه نذار این گردنه بندم مثه رستم مقدس شه نذار که لونه ی سیمرغ نصیب نسل کرکس شه جلودار رهایی شو ! تو این کوها تویی سردار شبو از قصه بیرون کن ! صفر خان برنو رو بردار پیچ سیاه گردنه ‚ ممنتظر مرگ منه اما طنین این صدا ‚ طلسم راه رو می شکنه تو این چشای بی فروغ ‚ نشونی از جرقه نیس غلام سایه ها شدن ‚ قوم امان نامه نویس |
دوچرخه سه تفنگی
دفتر سفید کاهی ! جعبه ی مداد رنگی فصل ناب قد کشیدن ‚ توی اون خونه کلنگی پشه بند پر ستاره ‚ خوابا رویای دوباره ظهر تابستون تهران ‚ یه دوچرخه سه تفنگی کم امیر قصه بودم ‚ تو پریزاد ترانه اسب ما همون دوچرخه ‚ بوسه هامومن محرمانه ترک زین اون دوچرخه ‚ تو نشسته بودی ‚ اون روز تک چراغ کوچه مون رو تو شکسته بودی اون روز نفست پشت سرم بود ! دستای تو روی شونه م موهات رو با سنجاقای نقره بسته بودی اون روز کم امیر قصه بودم ‚ تو پریزاد ترانه اسب ما همون دوچرخه ‚ بوسه هامومن محرمانه بگو اون اسب قشنگ رو به کدوم گریه فروختیم ؟ تو حریق زشت تقویم ‚ از کدوم زبانه سوختیم ؟ اشتباه ما کجا بود ؟ ما کدون چاه رو ندیدیم ؟ به کدوم کرباس کهنه ‚ پولکای رنگی دوختیم ؟ کم امیر قصه بودم ‚ تو پریزاد ترانه اسب ما همون دوچرخه ‚ بوسه هامومن محرمانه |
کوچه های یوسف آباد
عشق اول ‚ وعده ی پنهونی اونور شمشاد اولین باری که چشمام توی چشمای تو افتاد کوچه های بی چراغ شبای همیشه روشن با سحر پرسه زدن تو کوچه های یوسف آباد دره گرگی سینما ‚ پارک شفق ‚ ایستگاه اول اسم کوچه هاش داره یادم میاد میدون کلانتری ‚ سر دوراهی ‚ پیچ آخر دل من باز اون خیابون رو می خواد اون خیابون ‚ اون خیابون همه ی دار و ندار این صداس این ترانه خون هنوزم عاشق پرسه زدن تو کوچه هاس دیگه هیچی نمی خوام جز یه گلو برای فریاد یه ترانه که برام پل بزنه تا یوسف آباد دیگه هیچی نمی خوام به جز صدای خیس بارون تا بازم با خاطراتم راه برم تو اون خیابون دره گرگی سینما ‚ پارک شفق ‚ ایستگاه اول اسم کوچه هاش داره یادم میاد میدون کلانتری ‚ سر دوراهی ‚ پیچ آخر دل من باز اون خیابون رو می خواد اون خیابون ‚ اون خیابون همه ی دار و ندار این صداس این ترانه خون هنوزم عاشق پرسه زدن تو کوچه هاس |
آش همون ‚ کاسه همون
سیصد حریف سه نشد ! آش همون کاسه همون زندونا مدرسه نشد ! آش همون کاسه همون بغض زمستون نشکست ! آش همون کاسه همون بهار به اینجا پل نبست ! آش همون کاسه همون شب به ستاره نرسید ! آش همون کاسه همون سیاهی پاپس نکشید ! آش همون کاسه همون باغچه ی خونه های ما دوباره مسلخ گله باز تو مشام واژه ها بوی کباب بلبله دوباره قد کشدین ‚ تو شهر قصه سخته سایه ی تیشه بازم ‚ رو شونه ی درخته آهای ! آهای درختا ! تیشه ها ریشه دارن یه جای این جنایت ‚ دخل هم رو میارن شب به ستاره نرسید ! آش همون کاسه همون سیاهی پا پس نکشید ! آش همون کاسه همون باغچه ی خونه های ما دوباره مسلخ گله باز تو مشام واژه ها بوی کباب بلبله |
ایران ‚ ایران
ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران ! غرقه در خون یاران ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران غرقه در خون یاران ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! مهد دلیران ! مهد دلیران ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! ای دیار بیداران غرقه در خون یاران ایران! ایران! ایران! ایران! تکرار زمستانها ایران! ایران! ایران! ایران!تکرار زمستانها ایران! ایران! ایران! ایران!تاریخ شب یلدا ! تاریخ شب یلدا ایران! ایران! ایران! ایران! تکرار زمستانها ! تاریخ شب یلدا ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران ! غرقه در خون یاران ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران غرقه در خون یاران ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! مهد دلیران ! مهد دلیران ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! ای دیار بیداران غرقه در خون یاران ایران! ایران! ایران! ایران! ای گستره پرپر ! ای گستره ی پرپر ایران! ایران! ایران! ای گستره پرپر از نیزه ی چنگیز‚ از خنجر اسکندر از نیزه ی چنگیز از خنجر اسکندر سردار تو بردار و گمنام نام آور ! گمنام نام آور ایرانم ! ایران ! گمنام تو نام آور یاران تو بیدار و سرسلسله ات بی سر یاران تو بیدار و سر سلسله ات بی سر ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران ! غرقه در خون یاران ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران غرقه در خون یاران ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! مهد دلیران ! مهد دلیران ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! ای دیار بیداران غرقه در خون یاران در بند زمستانی ! همرنگ بهارانی در بند زمستانی ! همرنگ بهارانی بعد از شب ویرانی ‚ همواره تو می مانی ! همواره تو می مانی همرنگ بهارانی ‚ هموارخ تو می مانی ! همواره تو می مانی ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران ! غرقه در خون یاران ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران غرقه در خون یاران ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! مهد دلیران ! مهد دلیران ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! ای دیار بیداران غرقه در خون یاران یاران دلیرت را بر بستر خون دیدی! بر بستر خون دیدی ایران ! ایران !ایران ! بر بستر خون دیدی از حادثه بگذشتی ! از حیله نترسیدی از حادثه بگذشتی ! از حیله نترسیدی دراین شب یلدایی ‚ بر قله خورشیدی! بر قله خورشیدی ایران !ایران ! ایران ! بر قله ی خورشیدی آرامش طوفانی ! تو وارث امیدی آرامش طوفانی ! تو وارث امیدی ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران ! غرقه در خون یاران ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران غرقه در خون یاران ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! مهد دلیران ! مهد دلیران ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! ای دیار بیداران غرقه در خون یاران |
مثل هنوز
نگا کن ! رو سیم گیتار تار تنیده عنکبوته اولین حرف ترانه ‚ آخرین حرف سکوته نگا کن ! ما رو نگا کن ! توی اینه ی ترانه که چه بی ستاره موندیم توی این فصل شبانه صورت ما رو نگا کن ! زیر ماسک بی صدایی بی بی روشن آواز ! تویی که صدای مایی تو هنوز مثل هنوزی هنوزم وارث روزی توی نایابی آواز تو صدای سایه سوزی نگا کن ! من رو نگا کن ! منکه لبریز حضورم توی این گود سیاهی مثل فواره ی نورم زیر این گنبد بی ساز ‚ تو ترانه رو بیاغاز با تو میشه بال و پر زد ‚ تا نوک قله آواز هنوزم میشه صدات رو سقف این حادثه ها کرد میشه با زمزمه ی تو صد تا کوه رو جابه جا کرد تو هنوز مثل هنوزی هنوزم وارث روزی توی نایابی آواز تو صدای سایه سوزی |
ترجمه ی چشمای تو
چه ضیافت غریبی من و گیتار و ترانه جای تو : یه جای خالی شعر من شعر شبانه هرم خورشیدی چشمات من رو آب کرد تموم کرد لحظه ی ناب پریدن با یه دیوار رو به روم کرد گوش بده ! ترانه هام ترجمه ی چشمای توست تو تموم قصه هام همیشه جای پای توست تو ضیافت سکوتم تو اگه قدم بذاری می بینی از تو شکستم اما تو خبر نداری بی تو از زمزمه دورم بی تو از ترانه عاری زخم تو : زخم همیشه اینه تنها یادگاری گوش بده ! ترانه هام ترجمه ی چشمای توست تو تموم قصه هام همیشه جای پای توست |
نرده های سرخ
توی پایتخت گریه ‚ یه خیابون بلنده که تو آسمون سربی ش پر نمی زنده پرنده نرده های این خیابون رنگ برگای درخته گفتن تمام حرفا تو ترانه خیلی سخته نرده های این خیابون حالا رنگ خون گرفته حضرت اجل دوباره از یه عده جون گرفته دوباره دستای ظلمت ساقه ها رو قیچی کرده فصل تابستنون امسال ‚ مثل زمهریر سرده چشمای ما رو رنگ کن ! با توام ای نقاش باشی تا نیققو نرده های سرخ ‚ سبز دروغی می پاشی ؟ با رنگای دروغکی ننگ سیاه پک نمی شه با گریه های الکی چشم تو نمنک نمیشه ساقه ی رنگین کمون و سر زدن با داس کینه و قد نکش ! نهال رویا ! حکم تاریکی همینه میگه رو به بی صدایی داد زدن فایده نداره احتمال زنده موندن همیشه یک به هزاره عاشقا که راه عشق رو راه باریکی نخواستن اون خیابون بلند رو توی تاریکی نخواستن از پل خطر گذشتن ‚ قرق رو شکستن آسون تا به رنگ خون بمونه ‚ نرده های او خیابون چشمای ما رو رنگ کن ! با توام ای نقاش باشی تا نیققو نرده های سرخ ‚ سبز دروغی می پاشی ؟ با رنگای دروغکی ننگ سیاه پک نمی شه با گریه های الکی چشم تو نمنک نمیشه |
صبحانه ی نور
سایه ‚ به سر سپردگان ‚ هدیه ‚ نقاب می دهد جامه ی این شب زدگان ‚ عطر گلاب می دهد چه سایه گاه سکنی ! دختر خورشید کجاست ؟ پرسش ساده ی مرا ‚ دشنه جواب می دهد عزیز سر داده به دار ! در این حصار بی مدار خیال تو به شعر من ‚ واژه ی ناب می دهد ساعت خواب رفته را ‚تو زنده کن! بیا ! بیا که بودنت به عقربه حس شتاب می دهد داغ گلوله را ببین بر تن نازنین ترین ببین که رقص مرگ را چه پیچ و تاب می دهد ببار بر کویر من ! بر این عطش زار سخن نهال تشنه ی مرا ‚ اشک تو آب می دهد ای از سپیده آمده ! در این حراج عربده خلوت تو به چشم من ‚ فرصت خواب می دهد همنفس ترانه شو ! شعله بکش ! زبانه شو عزیز دل ! سکوت تو مرا عذاب می دهد بگو که با منی هنوز ‚ در این شب ستاره سوز که بی تو صبحانه ی نور ‚ طعم سراب می دهد |
استکان آخر چای ؟
کاش می شد یادم بره کوچه های آشتی کنون صدای قشنگ زنگ دوم نامه رسون ش می شد یادم بره اون همه لحظه های ناب اون تبسم صمیمی رو لب عکس تو قاب کاش می شد یادم بره جای تو اینجا خالیه نفست هم نفسم نیست ‚ بودنت خیالیه کاش می شد اما نمیشه ‚ تو همیشه با منی مثل یه زخم مقدس من رو آتیش می زنی اونور این استکان ‚ بازم کنارمی ‚ عزیز استکان بعدی رو با دستای خودت بریز بی تو دورم از خودم ‚ رو صورتم ماسک منه من من بی تو فقط گاهی به من سر می زنه گفتی : بر می گردم و چه دلنشین بود این دروغ رفتی و تنها شدم میون این شهر شلوغ بی تو تو سفره ی من چیک چیک استکان نموند بی تو هیچ رهگذری تو کوچه مون غزل نخوند خودت رو نشون بده تنها برای یک نفس پای این سفره بشین یه استکان همین و بس اونور این استکان ‚ بازم کنارمی ‚ عزیز استکان بعدی رو با دستای خودت بریز |
حراج
حریف طلسم خوابم ! من چه بی نفابم امشب دل بده به این ترانه ! حرف صد کتابم امشب وقتی دست بی دریغت ‚ توی قصه کیمیا شد گریه تنها سرپناه امن دلواپسیها شد وقتی شونه های آواز از حضور گریه لرزید تازه فهمیدم که عشقت به سقوطم نمی ارزد مثل افسانه ی طاووس ‚ سختی سفر باهاته عمری ترانه سازت پا به راه جاده هاته من ساده بی خایلم که سفر تنها علاجه ندونستم تو خیابون پر طاووسا حراجه می توسنتم از نگاهت برسم به اوج پرواز اما تو چشمات رو بستی تا بمیره نبض آواز نمی خواستی من بفهمم که شب تو بی چراغه نمی خواستی که بدونم جنگلت قد یه باغه نمی خواستی ‚ نمی خواستی ‚ اما این رسم صدا نیست غیبت چشمای نازت ‚ مرگ این ترانه ها نیست مثل افسانه ی طاووس ‚ سختی سفر باهاته عمری ترانه سازت پا به راه جاده هاته من ساده بی خایلم که سفر تنها علاجه ندونستم تو خیابون پر طاووسا حراجه |
ترانه ی عقرب شب
یکی شبها راه میفته واسه چیدن ستاره عینک دودی به شمش ‚ ماشینش نمره نداره یکی شبها راه میفته توی کوچه های خلوت پشت عینک سیاهش دو تا چشم بی مروت اون شناسنامه نداره ‚ هر دقیقه با یه اسمه برگه ی امان ظلمت واسه اون یه جور طلسمه دنبال رنگ سیاهه ‚ روشنی رو دوس نداره تکیه کلمش اینه که : ستاره بی ستاره ای ! آدما ! خبر ! خبر عقرب شب تو کوچه هاس دوباره تو این شب تار نوبت یک کدوم ماس عقرب سیاه وحشی ‚ فکر کشتن چراغه خیلی وقته توی این شهر ‚ بازار حادثه داغه نیش این عقرب وحشی ‚ زهر صد تا مار رو داره توی خواب راه میره اما ‚ به خیالش که بیداره یکی اونو جادو کرده ‚ گفته روشنی گناهه گفته با مردن خورشید ‚ همه کارا رو به راهه عقرب ساده ی قصه ‚ تو تن خودش اسیره میدونه آخر بازی خودشم باید بمیره ای ! آدما ! خبر ! خبر عقرب خودش رو نیش زده دستای نامریی شب دیکته هاش رو آتیش زده |
عاشق تر
عاشق تر از این بودم اگر لظحه ی پرواز در دست نجیب تو کلید قفسم بودئ عاشق تر از این بودم اگر عطر نفسهات در لحظه ی بی همنفسی ‚ همنفسم بود عاشق تر از این بودم اگر فاصله ها را این اینه ی شب زده رو تکرار نمی کرد عاشق تر از این بودم اگر هق هق ما را این سایه ی سرمازده انکار نمی کرد با تو بهترین بودم ‚ همسایه ی خورشیدی تو نقش تبسم را ‚ از اینه دزدیدی عاشق تر از این بودم اگر در شب وحشت مثل تپش زنجره نایاب نبودی عاشق تر از این بودم اگر وقت عبورم آنسوی سکوت پنجره خواب نبودی عاشق تر از این بودی اگر ثانیه ها را اندوه فراموشی من تار نمی کرد عاشق تر از این بودی اگر این دل ساده اسرار مرا پیش تو اقرار نمی کرد با تو بهترین بودم ‚ همسایه ی خورشیدی تو نقش تبسم را ‚ از اینه دزدیدی |
به شب بگو آفتابی شه
ای ! گل یخ ! ای ! گل یخ ! زمستونم بارش رو بست طلسم زمهریر شب تنها با دست تو شکست تو یاد دادی به این صدا که سر بده ترانه رو تویی که زنده می کنی شعرای عاشقانه رو از من و تو گذشت عزیز ! به شب بگو آفتابی شه ستاره رو سرم بریز ! به شب بگو آفتابی شه ای گل یخ ! با تو میشه دل به ترانه ها سپرد با تو میشه ستاره بود همیشگی شد و نمرد وقتی که تو کنارمی تازه من و من می بینم آفتاب و مهتاب نمی خوام ‚ این شب رو روشن می بینم از من و تو گذشت ‚ عزیز ! به شب بگو آفتابی شه ستاره رو سرم بریز ! به شب بگو آفتابی شه کلید نمی خوام گل یخ ! قفلا با بوسه وا میشن وقتی که تو پیش منی گمشده ها پیدا می شن قناری تو کنج قفس پرواز رو معنا می کنه برای دیوار که دست ‚ پنجره رو وا میکنه از من و تو گذشت ‚ عزیز ! به شب بگو آفتابی شه ستاره رو سرم بریز ! به شب بگو آفتابی شه |
دفتر خورشید
بازم تالار بی حرفی ! دوباره بغض بی صبری بازم حال هوای ما ‚ کمی تا قسمتی ابری بازم شب مرگی فانوس ! بازم خاموشی ناقوس گلوی مرغ حق بازم ‚ اسیر پنجه ی جادوس دوباره کوچه دلگیره ! بازم دریا زمین گیره دوباره چشمای شاعر ‚ اسیر قفل و زنجیره بال همه پروانه ها سوخته مهتاب خودش رو به شب فروخته اما هنوزم خاتون قصه چشماش رو به خط جاده دوخته شکوفا شو ! گل شب بو ! همه عطرا رو باطل کن بازم از دفتر خورشید ‚ یه شعر تازه نازل کن بگو از گریه ی تقویم ! از این اردوی بی تصمیم خلایق لایق مرداب ! مجالس مجلس ترحیم بگو از شعله ی تاریک ! از این دورازه ی باریک از اون فواره ی دور و از این قداره ی نزدیک بال همه پروانه ها سوخته مهتاب خودش رو به شب فروخته اما هنوزم خاتون قصه چشماش رو به خط جاده دوخته نازنین ! تو اینه دیدم ‚ که سوار قصه اینجاس روی جاده ی ترانه یه غبار تازه پیداس |
خط پایان شب
نازینین ! نگام کن ! نگاه تو ممنوعه تو باید بخندی ‚ اینجا آه تو ممنوعه حرف دریا رو نزن برکه ی ما مردابه نرو سمت شهر رویا ‚ راه تو ممنوعه توی کوچه ها صدای پای تو ممنوعه هق هق ممتد گریه های تو ممنوعه نفسات رو می شمارن دقیقه های لعنتی این ترانه رو نخون ! صدای تو ممنوعه نازنین ! سکوت تو صدا تر از قریاده باخته هر کس که به قانون قفس تن داده بذار این نابلدا سکوت رو فریاد بزنن صدای قدیمی تو تا ابد آزاده نازنین !خیال پرواز تو قفس ممنوعه نگا کن ! تو شهر قصه ها نفس ممنوعه حتی پشت در بسته نمیشه ترانه خوند میر غضب داد می زنه : ترانه بس ! ممنوعه تو غروب حنجره ‚ طلوع تو ممنوعه شب می ترسه از صدات وقوع خطر ممنوعه سایه ها آخر خطن ‚ آخه خط خوندنت خط پایان شبه ‚ شروع تو ممنوعه نازنین ! سکوت تو صدا تر از قریاده باخته هر کس که به قانون قفس تن داده بذار این نابلدا سکوت رو فریاد بزنن صدای قدیمی تو تا ابد آزاده |
عطر بی عطر تو
دگمه ی کتم مه افتاد ‚ تازه فهمیدم که نیستی تو از اولم نبودی ‚ ته قصه هم که نیستی دگمه ی کتم که افتاد ‚ جای خالی تو رویید نبض نکوک ترانه ‚ عطر بی عطرت رو بویید مهربون نبودی اما تو رو مهربون نوشتم با غروب تو فرو ریخت قصر پوک سرنوشتم تو نبودی ! تو نبودی پا به پای تن خسته روبرو گردنه ی مرگ پشت سر پل شکسته تو چه کم بودی عزیزم ! سایه ی من از تو سر بود سایه بود اما همیش ‚ از سقوطم با خبر بود تو که با خبر نبودی من کجا زانو شکستم تو ندونستی که دل رو به کدوم حادثه بستم برو ! ای همیشه بی من ! من نمی شکنم دوباره بودن و نبودن تو واسه من فرقی نداره تو نبودی ! تو نبودی پا به پای تن خسته روبرو گردنه ی مرگ پشت سر پل شکسته |
بیا عروسک نباشیم
منو محرم بدون بانو ! من از غسل غزل پکم نگا کن تو شب وحشت ‚ چه بیدارم ‚ چه بی بکم منو محرم بدون بانو ! بیار اون لحظه ی ناب رو بخون با زخم این زخمه همون آواز نایاب رو زخمه بزن ! زخمه بزن ! وقا غزل شماریه قصه ی خواب آور شب تکراریه ! تکراریه بیا عروسک نباشیم تو خیمه شب بازی شب وقتی سحر سر برسه این شب که فراریه منو محرم بدون بانو! غزل فریاد رو کم داره ببین تو این قفس هر کس دلش بیداره برداره منو محرم بدون تا من بتارونم سیاهی رو بسوزونم باین آواز همه غولای کاهی رو زخمه بزن ! زخمه بزن ! وقا غزل شماریه قصه ی خواب آور شب تکراریه ! تکراریه بیا عروسک نباشیم تو خیمه شب بازی شب وقتی سحر سر برسه این شب که فراریه |
یه موتور می خوام یه جاده
یه موتور می خوام یه جاده که به آخر نرسه پشت چشمک چراغش پاسبون سرنرسه یه موتور می خوام که من رو ببره از این سسلامد رخش بی ترمز من باشه واسه فتح جنون یه موتور می خوام ‚ یه جاده که نهایتش تو باشی ترک لحظه هام بشینی ‚ با من از دنیا جدا شی یه موتور می خوام که چرخش مثل روزگار نچرخه فکر راه تازه باشه روی یک مدار نچرخه یه موتور می خوام که من رو ببره تا لب پرواز گریه هام رو قاب بگیره توی زیر و بم آواز یه موتور می خوام ‚ یه جاده که نهایتش تو باشی ترک لحظه هام بشینی ‚ با من از دنیا جدا شی |
خونه یعنی
خونه یعنی ‚ تیر آرش وقتی از فاصله رد شد خونه یعنی : چشم رستم وقتی گریه رو بلد شد خونه یعنی : زخم تیشه رد شدن از دل آتش خونه یعنی : مرگ سهراب سر بریدن سیاوش خونه رو خونی نمی خوام قلب من یه سرزمینه هر جا میرم اون باهامه معنی خونه همینه خونه یعنی : بغض حافظ غزلای نانوشته فرش زیبای گلستان پاره پاره ‚ رشته رشته خونه یعنی : اشک مادر خونه یعنی : داغ لاله خونه یعنی : خشم پنهان مرثیه های مچاله خونه رو خونی نمی خوام قلب من یه سرزمینه هر جا میرم اون باهامه معنی خونه همینه |
هزار و یک شب
شونه به شونه می ولی چه دور راه من و تو این همه دریا فاصله س بین نگاه من و تو کنارمی اما دلت اونور فانوس شبه من با تو مهربونم حرف تو نیش عقربه هزار تا شب گذشته از قصه ی پر غصه ی ما این آخرین ضیافته ! شهرزاد بی قصه بیا عزیز من ! ببخش اگه تلخی واژه با منه درد رو اگه داد بزنم دیوار صوتی میشکنه بیا تا شام آخر رو کنار هم سحر کنیم برای فهمیدن هم یه بار دیگه خطر کنیم من نمی خوام که مثل من به اینه نگا کنی من با تو باشم اما تو بازم من رو صدا کنی دلم می خواد که حرفای من رو بخونی از چشام وقتی که آواز می خونم ‚ دل بدی به بغض صدام عزیز من ! ببخش اگه تلخی واژه با منه درد رو اگه داد بزنم دیوار صوتی میشکنه |
شب چارشنبه سوری
شب شب شب ! شب شب شب !عربده های میر غضب خورشیدای تقلبی ! سنگای گور لب به لب شب شب شب !شب شب شب !زخم صدا غضب ! غضب ختم دوباره ی نفس ! وقت عرق کردن تب هفته ی تعطیلی من ! فصل عزا فصل کفن عصر جنون ! چشمه ی خون ! اینه ها شکن شکن وقت ظهور شعله ها تو خم و پیچ کوچه ها شب شب چارشنبه سوری هر شب ما! هر شب ما شعرای خط خورده ی من ! بهار بادبرده ی من بت بت فانوس صدا ! شاپرک مرده ی من دفتر شب ورق ! ورق ! طلوع من شفق ! شفق فشفشه بازی صدا ! ترقه ها ترق !ترق سایه ی کهنه پا بگور ! سدا گذرگاه عبور بازم آتیش بازی عشق ! دوباره بیداری نور وقت ظهور شعله ها تو خم و پیچ کوچه ها شب شب چارشنبه سوری |
حرف آخر
دیگه فرصتی نمونده نازنین ! نازت رو کم کن دارم از صدا میفتم کمکم کن ! کمکم کن یک ترانه پا به پا باش این صدای آخرینه بی تو رو به انقراضم حرف آخرم همینه نبض معیوب حضورت من رو آخر از پا انداخت بازی عشقت رو آخر دل ناباور من باخت وه چه بی حنجره ام من تشنه ی یه جرعه آواز مثل یه مرغ مهاجر وقتی تن میده به پرواز بی تو بی بهانه ام موندم واسه پرواز دوباره مرد غمگین سکوتم حرف تازه یی نداره نبض معیوب حضورت ‚ من و آخر از پا انداخت بازی عشقت رو آخر ‚ دل ناباور من باخت |
تو پرنده بودی ‚ من سرو
زیر بارون راه نرفتی تابفهمی من چی میگم تو ندیدی اون نگاه رو تا بفهمی از کی میگم چشمای اون زیر بارون سر پناه امن من بود سایه بون دنج پلکاش جای خوب گم شدن بود تنها شب مونده و بارون همه ی سهم من این بود تو پرنده بودی من سرو ریشه هام توی زمین بود اگه اون رو دیده بودی با من این شعر رو می خوندی رو به شب دادمی کشیدی نازنین ! چرا نموندی ؟ حالا زیر چتر بارون بی تو خیس خیس خیسم زیر رگبار گلایه دارم از تو می نویسم تنها شب مونده و بارون همه ی سهم من این بود تو پرنده بودی من سرو ریشه هام توی زمین بود __________________ |
سنگ انداز آواز
من روکشتن ! من رو کشتن ! هیچکسی خبر نداره تنها تو قلعه ی وحشت چشم جادوگر بیداره من رو کشتن ! من رو کشتن ! برای نفرتم از مرگ توی شب ‚ دیده نمیشه جای خالی ستاره من روکشتن اما بازم میشه با تو جون بگیرم میشه اینه ی صدام رو به آسمون بگیرم میشه با اشارهی تو سر برم تا سر دیوار باز با سنگ انداز آواز ظلمت رو نشون بگیرم هیشکی حرفات رو نفهمید ‚ من من همه ی ترانه هات رو خط بزن نبض گریه های من رو هیچ کس نمی گیرد ؟ واسه برگشتن دستات چرا دیره ؟ چرا دیره ؟ بی تو از صدا نیفتاد ‚ این صدای بی ستاره این کبوتر تو قفس نیست ‚ تو تن خودش اسیره واسه بی تو از تو خوندن ‚ واسه وا دادن و موندن واسه زین کردن اسب و تا ته حادثه روندن تو رو کم داره نگاهم ! بی تو بسته مونده راهم چشم تو یه چلچراغه برای سایه سوزوندن هیشکی حرفات رو نفهمید ‚ من من همه ی ترانه هات رو خط بزن |
همیشگی
یه پیر زن چادرسیاه‚ تموم هفته ‚ غروبا تو ایستگاه راه آهنه هر دفه که سوت قطار ‚ روی سکوت خط می کشه چشمای اون برق می زنه منتظر یه یاور که از تو قصه ها بیاد اونور ترمز قطار با پوتینای پر غبار رو چشم اون پا میذاره مسافر همیشگی ش با این قطارمنمیاد مادربزرگ نمی دونه می خواد تا آخرین نفس کنار ریلای قطار منتظر اون بمونه مادربزرگ ! مادربزرگ ! این همه منتظر نباش چنساله جنگ تموم شده تقویما رو نگا بکن ! فصل سیاه موشک بمب و تفنگ تموم شده مسافر غریب تو با هیچ قطاری نمیاد اون دیگه برگشتنی نیست ببین کهرو سینه ی اون مدالی جز جراحت ترکشای آهنی نیست او دیگه خوابه زیر خک قصه چه بد تموم می شه چه تلخه آخر کتاب مادربزرگ ! گذیه نکن ! مسافر عزیزت رو می بینی اما توی خواب |
حنجره پر خنجره
با توام ! ای !با تو ام ! تویی که بال شاپرک هیمه ی شعله ی تاریک شقاوت توئه با تو ام ! ای با تو ام ! تویی که تو فصل تگرگ کندن برگای باغ اینه عادت توئه حنجره پر خنجره اما هنوز ‚ میشه از نامردمی های تو خوند میشه این جغد سیاه وحشی رو از سر دیوار اینخونه پروند با توام ! ای ! با تو ام! داس زبون نفهم ند تا کجای باغچه می خوای گل رو قصابی کنی ؟ چلوار سیاه ت رو نکش رو آسمون ما چرا می خوای سیاه و جانشین آبی کنی؟ حنجره پر خنجره اما هنوز ‚ میشه از نامردمی های تو خوند میشه این جغد سیاه وحشی رو از سر دیوار اینخونه پروند با تو ام ! ای !با تو ام ! تویی که از صدای من دل سنگی ت توی گور سینه تندتر می زنه خط قرمز رو نکش رو تن گریه های من شیشه ی عمر تو رو همین ترانه می شکنه حنجره پر خنجره اما هنوز ‚ میشه از نامردمی های تو خوند میشه این جغد سیاه وحشی رو از سر دیوار اینخونه پروند |
چای تلخ
من و تو دنیا رو آفتابی می خواستیم عسلک پیرهنای مشنیققو آبی می خواستیم عسلک من و تو ماهی نبودیم مثه اون قصه ی ناب تنها این شبا رو مهتابی می خواستیم عسلک همه ی سهم ما از دنیا همین بود عسلک سایه ی ستاره هم ستاره چینبود عسلک اما بین چشمای مرده و مات آدما برق چشمای ما آفتابی ترین بود عسلک سهم من از چش تو چن تا زل بود؟ عسلک آخر چن تا غزل اسم عسل بود ؟ عسلک حال جرم ما چیه ؟ بگو به من بگو به من بگو همبند غزلساز همیشه خوبه من بگو پروانه ی ما صید کدوم ثانیه شد ؟ بگو کی سر می زنه خورشیدت از غروبه من ؟ عسلک ! گاهی خیالت من رو غمگین می کنه اسب بالدار ترانه رو برام زین می کنه اسم تو یه طعمی داره مثه شیرینی عشق چای تلخ لحظه م رو اسم توشیرین می کنه سهم من از چش تو چن تا زل بود؟ عسلک آخر چن تا غزل اسم عسل بود ؟ عسلک |
خبر
توی شهر بی ستاره ‚ رادیو حرفی نداره کوچه هاش توی زمستون یه آدم برفی نداره توی شهر بی ستاره ‚ آخر شاهنامه خوش نیست دروغاش لحظه به لحظه س ثانیه ش دقیقه کش نیست زمین دیگه جا نداره خبر چه زود کهنه می شه شاملو دیگه پا نداره خبر چه زود کهنه می شه خفاش شب رو دار زدن خبر چه زود کهنه می شه زمزمه رو هوار زدن خبر چه زود کهنه می شه یه مرد خسته بچه ش رو فروخته به هزار تومن چه زود فرامووش می کنیم این خبرا رو تو و من مدتیه قاصدکا جا می مونن پشت شیشه تو قارقار چهل کلاغ خبر چه زود کهنه میشه تو این شبای شیشه ای قحطی تیرکمون شده جعبه ی جادو واسه مون تنها خبر رسون شده ای شنوندگان کر ! گوش بکنین به این خر خوب می دونیم هیچ خبری به گوشتون نکرد اثر ستاد جمع آوری گدا تو رادیو می گه که بعد از این تو کوچه ها گدا نمی بینین دیگه گدا ها رو جمع می کنن مثل زباله از گذر گدایی پیدا نمیشه تو شهر آدمای کر گدایی پیدانمی شه خبر چه زود کهنه می شه چتر اوزون وا نمیشه خبر چه زود کهنه می شه خودکشی یه پیر مرد خبر چه زود کهنه می شه خزون گرم ‚ بهار سرد خبر چه زود کهنه می شه تو شهر تنها سجلد نشون آدمیته هر کی شناسنامه نداشت اسباب درد و زحمته گدا ها اسمی ندارن ‚ کنار گودن همیشه فرهاد یه عمر سکته خبر چه زود کهنه می شه تو این شبای شیشه ای قحطی تیرکمون شده جعبه ی جادو واسه مون تنها خبر رسون شده |
یه روز میاد که روز بیاد
چه خالیه چه خایله حفره ی این حنجره ها چه تخته کوب پلکای بسته ی این پنجره ها چه بی صدا ‚ چه بی صدا می گذرن این ثانیه ها دخترک شکن شکن ! سراغ بغض ما با یواش یواش داریم به این سیاهی عادت می کنیم تو سفره های خالی مون قاشق رو قسمت می کنیم نه سکوت علامت رضایته نه شکایت از سیاهی راحته هنوز یه دیوارامونه تفنگای پدر بزرگ اما کسی دل نداره بره پی شکار گرگ یه روز میاد که روز بیاد دنیا رو هاشور بزنه این روزای دروغی رو با یه شاره بشکنه یه روز میاد که کوچه مون پر بشه از عبور نور فواره ها قد بکشن از وسط حوض بلور نه سکوت علمت رضایته نه شکایت از سیاهی راحته |
سکه ی شب
ونور سکه ی شب سیاهتر از اینورشیه میرسم آخر خط اما بازم اولشه شیر یا خط فایده نداره ‚ نقش بازنده منم باید این سکه ی رو سیاه رو بشکنم بیا تا بیفتن از سکه شبای رو سیاه بیا تا آشتی کنن پلنگا به هلال ماه چه ترانه خوش صداس وقتی تو هستی ‚ نازنین قد کشیدن من رو تو سایه ی تبر ببین باید از عطر ترانه پرو بشه شهر سرود نازنین ! حس ترانه سازم از عطر تو بود تو باید باشی تا من پل بزنم به کهکشون تو باید باشی تا سکت نشه این ترانه خون نگو دیره ‚ خوب من ! فاصله مون یه دل دله با یه گوشه چشم تو طلسم دیوا باطله چه ترانه خوش صداس وقتی تو هستی نازنین قد کشیدن من رو تو سایه تبر ببین |
همزاد
از تو خوندن واسه من تسکین تو یه همنفسی توی این تنهایی وقتی نیستی دل من غمگین منیه رودخونه ام تو مثه دریایی بی تو بازم از تو خوندم از تو همیشه تو صدای من رو توی شب شنیدی گفتم : توی دنیا هیشکی مثل تو نمیشه تو به حرفای من دوباره خندیدی تنها ! تنها ! بی تو تنها موندم بیا تا دوباره من و تو ما باشیم بی تو ! بی تو ! پر پروازم نیست من و تو مثه دو کبوتریم چرا تنها باشیم ؟ همزاد قصه های من ! با تو صد تا ترانه ام بی خورشید نگاه تو دل می میره برگرد از عمق فاصله ‚ پا روی جاده ها بذار سرمای دستم رو بگیر فردا دیره |
چشمک
چشمک چراغ قرمز میگه شب هنوز بیداره خیلی مونده تا خرسوخون ‚ سرت رو بدزد ستاره چشمک چراغ قرمز میگه شب ترانه سوزه هنوزم با نخو سوزن لبای عشق رو میدوزه چشمک چراغ قرمز میگه از حادثه رد شو توی این بازی وحشت چش گذاشتن بلند شو غول این چراغ قرمز با چشای باز می خوابه اسمش نیاز ترانه ! آخه اون پشت نقابه آهای نقاب خط خطی ! بالای برج شب نشین سردار سر شکسته رو تو اینه ی صدام ببین تا کی می خوای قایم بشی پشت تبسم نقاب ؟ صورتت رونشون بده ! قرمز برگای کتاب نسل بی حافظه ی من ! نسل تن داده به تکرار تو شب سیاه قصه عینک دودیت رو بردار نگو فردا رو باید ساخت بیا امروز رو بنا کن مشتای پشت نقاب رو پیش چشم دنیا وا کن خط سبز این حقیقت واسه اون خط و نشونه توی دستای ترانه یه دونه تیر و کمونه چراغ قرمز کوچه می شکنه با سنگ فریاد صدای داد ستاره می پیچه تو شب بیداد آهای نقاب خط خطی ! بالای برج شب نشین سردار سر شکسته رو تو اینه ی صدام ببین تا کی می خوای قایم بشی پشت تبسم نقاب ؟ صورتت رونشون بده ! قرمز برگای کتاب |
مشت تو یعنی ترانه
دختر یاغی قصه ! مشت تو یعنی ترانه داره از نی نی چشمات ‚ شعله می كشه زبانه عكس تو ‚ تو قاب فریاد ‚ این ترانه رو به من داد دیگه با تو ام از اینجا تا فرود تازیانه با تو ام تا خود باور ‚ تا ستیغ آخر تا تلالو ستاره ‚ تا نبرد نابرابر تا شنیدن یه آواز‚ تا سكوت یه غزلساز تا سقوط از لب پرواز ‚ پشت سایه های بی سر دخترك ! تو این سكوت بی حصار ‚ به ترانه های من عادت كن وقتی قسمت نمیشن علاقه ها ‚ تو نگاهت رو با من قسمت كن دختر یاغی قصه ! مشت تو یعنی فریاد قد كشیدن یه سروی زیر چكمه های شن باد من خراب یه نگاهم ‚ یه شب بدون ماهم تو بیا كه با حضورت ‚ هر خرابی میشه آباد بسه پشت پرده بودن ‚ بشكن این شیشه ی سرد رو پر كن از عطر شكوفه تن این باغچه ی زرد رو ای صدای سبز بیدار ! من رو به حادثه نسپار ببین از روزن دیوار ‚ این شهاب شب نورد رو دخترك ! تو این سكوت بی حصار ‚ به ترانه های من عادت كن وقتی قسمت نمیشن علاقه ها ‚ تو نگاهت رو با من قسمت كن |
خسته
خسته ام از این من بی حنجره خسته ام از پلک منگ پنجره خسته ام از ظلمت این سایه سار خسته ام از این همه چشم انتظار ای طلوع ناب هر ویرانکده ای کلید قفل کور میکده خسته ام از این تبار شب زده خسته ام از مستی بی عربده با تو از تو قصه گفتم نازنین در شب قصه نخفتم نازنین با تو باید بگذرم از این سکوت من تو را از تو شنفتم نازنین ای طلوع ناب هر ویرانکده ای کلید قفل کور میکده خسته ام از این تبار شب زده خسته ام از مستی بی عربده باید از این اینه جاری شوم من نباید در تو تکراری شوم من به نه ! گفتن گذشتم از حصار آه ! اگر دربند این آری! شوم ای طلوع ناب هر ویرانکده ای کلید قفل کور میکده خسته ام از این تبار شب زده خسته ام از مستی بی عربده |
زیر خط نقطه چین
لحظه های با تو بودن ‚ یادمه صحنه به صحنه رختی از ترانه دارم ‚ واسه این بغض برهنه فاصله چن تا قدم بود ‚ نه هزار سال نوری تو نخواستی که بمونی ‚ حالا نزدیکی و دوری دوری اما پش رومی ‚ ای دلیل خوب تکرار تویی عکس برگ آخر ‚ رو تن کبود دیوار ای نفس ساز همیشه با تو بی قفس ترینم بی تو حبسی سکوتم زیر خط نقطه چینم عطش ناب یه شعری ‚ تو تن حریض دفتر غزل زخمی حافظ ‚ سط سرخ حرف آخر یه طنین ناتمومی ‚ یه حضور ناسروده منم آوازه ی طعم ‚ بوسه های ناربوده چه پر آوازه سکوتت ‚ بعد ازاین همه ترانه خط سیر یه حریقی ‚ از جرقه تا زبانه ای نفس ساز همیشه با تو بی قفس ترینم بی تو حبسی سکوتم زیر خط نقطه چینم |
آخرین آواز قو
قصه تمومه عشق من! فاصله رو صدا بزن اینجوری خیلی بهتره ‚ هم واسه تو هم واسه من قصه تمومه ‚ عشق من ! باید من رو جا بذاری باید صدام رو تو شب ترانه تنها بذاری بدون تو سایه ی من تنها نشونی منه بغض ترانه ساز من کنار تو نمی شکنه دل سپردن رمز قفل این حصار تو به تو نیست با تو بودن بهترینه ! اما ختم جستجو نیست اونور دیوار شب باش ! تا من از تو ما بسازم انعکاس این ترانه ‚ آخرین آواز قو نیست باید بری تا بتونم این شب رو نقاشی کنم طعم گس نیشای این عقرب رو نقاشی کنم باید بری !دوس ندارم شب به تو چپ نگاه کنه دوس ندارم دستای شب ‚ صورتت رو سیاه کنه نه من من ‚ نه من تو ‚ تو این شبا ما نمیشه عشق عظیم ما دوتا ‚ زیر یه سقف جا نمیشه دل سپردن رمز قفل این حصار تو به تو نیست با تو بودن بهترینه ! اما ختم جستجو نیست اونور دیوار شب باش ! تا من از تو ما بسازم انعکاس این ترانه ‚ آخرین آواز قو نیست |
قصه ی عشق شب و روز
ننه خورشید یه پسر داشت ‚ ککلش رنگ طلا بود چشماش از پولک آبی ‚ حنجره ش پر از صدا بود ننه شب یه دخترک داشت پوستش از حریر مهتاب تو چشاش صد تا ستاره گیسش از ابریشم ناب دنبال دختر شب بود ‚ پسر عاشق خورشید اما تو گردش تقویم ‚ اون رو یک لحظه نمی دید گاهی می زد زیر آواز وقتی تنها می موندش رو به تاریکی جاده با چشای باز می خوندش هر جای قصه که باشی ‚ دلم از تو دور نمیشه تنها جای امن دیدار وعده گاه گرگ و میشه دختر شب قصه هاش رو تو دل خودش می خونه تا سپیده گوش بهزنگ صدای پس می مونه ننه شب می گه صدای دخترش یه جرم زشته همیشه قصه ی نور رو دستای سایه نوشته اما عمر قفل و زنجیر ‚ از قدیما بی دوومه وقتی دخترک بخونه ‚ کار تاریکی تمومه صداش رو به گوش خورشید می رسونه ! می روسنه می خونه : مرد طلایی ! دلم از تو دور نمیشه همه ی عمر من و تو بعد از این تو گرگ و میشه |
دیکته ی من
بیا همنفس برقصیم زیر چتر نور مهتاب نگو دیره نازنینم ! ما باید بپریم از خواب چه غزل بار سکوتت ‚ پری قشنگ آواز من رو راه بده به چشمات ‚ بذار از تو پر بشم باز تا رسیدن به غرورت ‚ چن تا قله مونده ؟ دختر داغ تو چن تا صدا رو مث من سوزونده ؟ دختر دوباره نقطه سر سطر دیکته ی من عطر توئه نقطه ی آخر نفس تازه سر سطر توئه نازنین ! ببین سکوتت ختم گفتگوی ما نیست چشمای تو قصه میگه که شب ما بی صدا نیست ببین از بغض شکسته آستین ترانه خیسه یه نفر پرنده رو با رنگ قرمز می نویسه بیا همنفس برقصیم تا شب از نفس بیفته بیا تا وابشه پلک چشمای زیبای خفته دوباره نقطه سر سطر دیکته ی من عطر توئه نقطه ی آخر نفس تازه سر سطر توئه |
برام بخون
آوازه خون ! برام بخون ! غم تو صدات زندونیه بخون که پشت واژه هات یه هق هق پنهونیه این شب کهنه همگذشت قصیه ی فردا رو بخون حرفای قیمتی بزن !شعر دل ما رو بخون بخون از این قناریا که طعمه ی قناره ان تاریخ تکراری بخون ! جمجمه ها مناره ان ترانه هات چه زخمیه آوازه خون ! آوازه خون حنجره ت رو جلا بده اینه باش ! برام بخون بخئت از این اینه ها که انعکاس سایه ان بخون از این حنجره ها که نق نق گلایه ان بخون تا ساز بی صدا صاحب یک صدا بشه بخون تا دروازه ی عشق ‚ رو به ترانه وا بشه بخون تا من سفر کنم به غربت صدای تو بخون تا خورشید خانوم رو قاب بگیرم برای تو ترانه هات چه زخمیه آوازه خون ! آوازه خون حنجره ت رو جلا بده اینه باش ! برام بخون |
اکنون ساعت 02:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)