کودکانه بوي عيدي بوي توپ بوي كاغذرنگي بوي تندماهي دودي وسط سفره ي نو بوي ياس جانمازترمه ي مادربزرگ بااينا زمستون وسر مي كنم بااينا خستگي مودرمي كنم شادي شكستن قلك پول وحشت كم شدن سكه ي عيدي از شمردن زياد بوي اسكناس تا نخورده ي لاي كتاب بااينا زمستون وسر مي كنم بااينا خستگي مودرمي كنم فكرقاشق زدن دخترناز چشم سياه شوق يك خيز بلنداز روي بته هاي نور برق كفش جفت شده تو گنجه ها بااينا زمستون وسر مي كنم بااينا خستگي مودرمي كنم عشق يك ستاره ساختن با دولك ترس ناتموم گذاشتن جريمه هاي عيدمدرسه بوي گل محمدي كه خشك شده لاي كتاب بااينا زمستون وسر مي كنم بااينا خستگي مودرمي كنم بوي باغچه بوي حوض عطرخوب نذري شب جمعه پي فانوس توي كوچه گم شدن توي جوي لاجوردي هوس يه آب تني بااينا زمستون وسر مي كنم بااينا خستگي مودرمي كنم .. .. . |
به پندار تو: جهانم زيباست! جامه ام ديباست! ديده ام بيناست! زيانم گوياست! قفسم طلاست! به اين ارزد كه دلم تنهاست؟ |
نیمه شب آواره و بی حس و حال در سرم سودای جامی بی زوال
پرسه ای آغاز كردیم در خیال دل به یاد آورد ایام وصال از جدایی یك دو سالی می گذشت یك دو سال از عمررفت و بر نگشت دل به یاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را آن نظر بازی آن اسرار را آن دو چشم مست آهو وار را همچو رازی مبهم و سر بسته بود چون من از تكرار او هم خسته بود آمد و هم آشیان شد با من او همنشین و هم زبان شد با من او خسته جان بودم كه جان شد با من او ناتوان بود و توان شد با من او دامنش شد خوابگاه خستگی اینچنین آغاز شد دلبستگی وای از آن شب زنده داری تا سحر وای از آن عمری كه با او شد بسر مست او بودم ز دنیا بی خبر دم به دم این عشق می شد بیشتر آمد و در خلوتم دمساز شد گفتگوها بین ما آغاز شد گفتمش در عشق پا بر جاست دل گر گشایی چشم دل زیباست دل گر تو زورق بان شوی دریاست دل بی تو شام بی فرداست دل دل ز عشق روی تو حیران شده در پی عشق تو سر گردان شده گفت در عشقت وفادارم بدان من تو را بس دوست می دارم بدان شوق وصلت را بسر دارم بدان چون تویی مخمور خمارم بدان با تو شادی می شود غم های من با تو زیبا می شود فردای من گفتمش عشقت به دل افزون شده دل ز جادوی رخت افسون شده جز تو هر یادی به دل مدفون شده عالم از زیباییت مجنون شده بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش در سرم جز عشق او سودا نبود بهر كس جز او در این دل جا نبود دیده جز بر روی او بینا نبود همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود خوبی او شهره ی آفاق بود در نجابت در نكویی طاق بود روزگار اما وفا با ما نداشت طاقت خوشبختی ما را نداشت پیش پای عشق ما سنگی گذاشت بی گمان از مرگ ما پروا نداشت آخر این قصه هجران بود و بس حسرت و رنج فراوان بود و بس یار ما را از جدایی غم نبود در غمش مجنون و عاشق كم نبود بر سر پیمان خود محكم نبود سهم من از عشق جز ماتم نبود با من دیوانه پیمان ساده بست ساده هم آن عهد و پیمان را شكست بی خبر پیمان یاری را گسست این خبر ناگاه پشتم را شكست آن كبوتر عاقبت از بند رست رفت و با دلدار دیگر عهد بست با كه گویم او كه هم خون من است خصم جان و تشنه ی خون من است بخت بد بین وصل او قسمت نشد این گدا مشمول آن رحمت نشد آن طلا حاصل به این قیمت نشد عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست با چنین تقدیر بد تدبیر نیست از غمش با دود و دم همدم شدم باده نوش غصه ی او من شدم مست و مخمور و خراب از غم شدم ذره ذره آب گشتم كم شدم آخر آتش زد دل دیوانه را سوخت بی پروا پر پروانه را عشق من از من گذشتی خوش گذر بعد از این حتی تو اسمم را نبر خاطراتم را تو بیرون كن ز سر دیشب از كف رفت فردا را نگر آخر این یكبار از من بشنو پند بر من و بر روزگارم دل مبند عاشقی را دیر فهمیدی چه سود عشق دیرین گسسته تار و پود گرچه آب رفته باز آید به رود ماهی بیچاره اما مرده بود بعد از این هم آشیانت هر كس است باش با او یاد تو ما را بس است |
هنوز غرق هزاران گناه پنهان است
همان كسي كه نگاهش شريك شيطان است دوباره بوي زليخا درون من پيچيد و باز يوسف روحم اسير زندان است كوير مي چكد از آسمان چشمانت ببين كه فكر نگاهم نماز باران است هزار دختر كولي هنوز مي رقصند و باز فكر پسر هاي ده پريشان است صداي پاي خدا روي بام ها گم شد دوباره سجده انسان به سوي شيطان است |
نقش خدا دردمندان را دوايي نيست در ميخانه ها ساده دل آنكس كه پيمان بست با پيمانه ها مست توحيدم نه مست باده انديشه سوز سر خوشي ها را نجويم از در ميخانه ها عكس روي باغبان پيداست در هر برگ گل سير كن نقش خدا را در پروانه ها داستان اهل دنيا را به دنيا دار گوي گوش من آزرده شد از جور اين افسانه ها گر كه جويي روشني، در خاطر بشكسته جوي رونق مهتاب باشد در دل ويرانه ها سر بپاي بينوايان منهم تا زنده ام چون خدا را ديده ام در كنج محنت خانه ها مهدی سهیلی |
به چشمانت بگو:دست ازسرم بردار!
کنارباغچه مادربه فکرسبزی امروز ریحان دسته دسته منظرچشم است وآن سوتر تویی بادامن لبریز گلهایی زگلهای قشنگ وناز چشمانت گلی چیدم واکنون رفته ای درباغ عطریادتو جاریست به چشمانت بگو:آرام،یادتو طوفانی است!! |
قاصدک - ( مهدی اخوان ثالث )
|
بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید...درین خانه غریبند ، غریبانه بگردید یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود ...جهان لانه ی او نیست پی لانه بگردید یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست ....قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید یکی لذت مستی ست ، نهان زیر لب کیست ؟...ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید یکی مرغ غریب است که باغ دل من خورد ...به دامش نتوان یافت ، پی دانه بگردید نسیم نفس دوست به من خورد و چه خوشبوست ...همین جاست ، همین جاست، همه خانه بگردید نوایی نشنیده ست که از خویش رمیده ست ...به غوغاش مخوانید ، خموشانه بگردید سرشکی که بر آن خک فشاندیم بن تک... در این جوش شراب است ، به خمخانه بگردید چه شیرین و چه خوشبوست ، کجا خوابگه اوست ؟...پی آن گل پر نوش چو پروانه بگردید بر آن عقل بخندید که عشقش نپسندید ...در این حلقه ی زنجیر چو دیوانه بگردید درین کنج غم آباد نشانش نتوان دید ... اگر طالب گنجید به ویرانه بگردید کلید در امید اگر هست شمایید ...درین قفل کهن سنگ چو دندانه بگردید رخ از سایه نهفته ست ، به افسون که خفته ست ؟...به خوابش نتوان دید ، به افسانه بگردید تن او به تنم خورد ، مرا برد ، مرا برد ...گرم باز نیاورد ، به شکرانه بگردید |
|
دلا، بر من همین باشد که جان در راه او بازم اگر آن ماه ننماید مرا رخسار چتوان کرد؟ چو از خوان وصال او ندارم جز جگر قوتی بخایم هم از بن دندان جگر ناچار چتوان کرد؟ سحرگاهان به کوی او بسی رفتم به بوی او بسی گفتم: قبولم کن، نکرد آن یار چتوان کرد؟ چنان نالیدم از شوقش که شد بیدار همسایه ز خواب این دیدهٔ بختم نشد بیدار چتوان کرد؟ مرا چون نیست از عشقش بجز تیمار و غم روزی ضرورت میخورم هر دم غم و تیمار چتوان کرد؟ عراقی نیک میخواهد که فخر عالمی باشد ولیکن یار میخواهد که باشد عار چتوان کرد؟ |
اکنون ساعت 06:35 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)