پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   غمنامه (http://p30city.net/showthread.php?t=639)

Omid7 08-08-2010 09:36 PM

نمی خواهم چیزی بنویسم .اما هرروزکه می گذرد،دلتنگی هایم چون میهمان ناخوانده ای حریم

احساسم را لکه دار می کنند . و من از روی جبرو نه اختیار ، بغض های نیمه فرو خورده ام را بر روی برگ های دفترمنعکس می کنم .

با این که به قول سهراب : دیروز زندگی را جور دیگر دیده بودم وبرای فرداهای نیامده ، سایه روشن های آبی کشیده بودم

ونقطه سرخط های بی پایان رابا فاصله های کم کنارهم گذاشته بودم که مبادا حضورکلمات شکسته

وتنها را احساس کنند و غربت را ضمیمه ی ورق های مچاله شده ی دفتر ؛

امااین بارهم نشدکه سکوت کنم و نگویم چگونه درلحظه لحظه های تنهایی می شکنم

وقتی می دانم هرچقدرهم که بخواهم ، دیگر نمی توانم دیوارهای قفس را بر دارم واز دریچه ی دنیا پرواز را آغاز کنم .

shokofe 08-10-2010 08:47 AM

شبی از پشت یك تنهایی نمناك و بارانی
تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا كردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم

شبی پرسیدمش با بیقراي
به غیر از من کسی را دوست داری
به چشمش اشک شداز شرم ساری
میان گریه هایش گفت :
آری


SonBol 08-17-2010 07:58 PM

تمام نا تمام من



تمام ناتمام تو
به ناتمامیم قسم
که نا تمام مانده است


تمام اگر شویم ما
تمام نا تمام ها
به ماتم تمام ما
تمام روز گریه میکنند


تو ناتمام و من چینین
ز ناتمامیم دریغ

تمام شد تمام من
ببین چه گریه میکنم ...

که ناتمام مانده ام در این همه تمام ها
بیا ببین تمام من
زناتمامی من است
که زنده مانده است هنوز

اگر تمام میشدم
تمام قصه های من
تمام میشدند و من
زناتمامیم دگر
به نزد ناتمام تو
تمام شعر ناب را
که چون من و تو ناتمام
در این وبی که ناتمام مانده است
تمام نکرده ناتمام
رها نکرده بودمش .

مهدی 08-20-2010 04:04 AM

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروز ها ‚ دیروزها
دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
می خزند آرام روی دفترم
دستهایم فارغ از افسون شعر
یاد می آرم که در دستان من
روزگاری شعله میزد خون شعر
خاک میخواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند
بعد من ناگه به یکسو می روند

پرده های تیره دنیای من
چشمهای ناشناسی می خزند
روی کاغذها و دفترهای من
در اتاق کوچکم پا می نهد
بعد من با یاد من بیگانه ای
در بر اینه می ماند به جای
تار مویی؛ نقش دستی؛ شانه ای
می رهم از خویش و میمانم ز خویش
هر چه بر جا مانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی
در افقها دور و پنهان میشود
می شتابند از پی هم بی شکیب
روزها و هفته ها و ماهها
چشم تو در انتظار نامه ای
خیره میماند به چشم راهها
لیک دیگر پیکر سرد مرا
می فشارد خاک دامنگیر خاک
بی تو دور از ضربه های قلب تو
قلب من میپوسد آنجا زیر خاک
بعد ها نام مرا باران و باد
نرم میشویند از رخسار سنگ
گور من گمنام می ماند به راه
فارغ از افسانه های نام و ننگ

فروغ فرخ زاد

مهدی 08-22-2010 09:02 PM

خواب تلخ
 
مرغ مهتاب
مي خواند.
ابري در اتاقم مي گريد.
گل هاي چشم پشيماني مي شكفد.
در تابوت پنجره ام پيكر مشرق مي لولد.
مغرب جان مي كند،
مي ميرد.
گياه نارنجي خورشيد
در مرداب اتاقم مي رويد كم كم
بيدارم
نپنداريد در خواب
سايه شاخه اي بشكسته
آهسته خوابم كرد.
اكنون دارم مي شنوم
آهنگ مرغ مهتاب
و گل هاي پشيماني را پرپر مي كنم.


سهراب سپهری

dear59 08-25-2010 08:59 PM

دریا دل
دور از تو هر شب تا سحر ، گریان چو شمع محفلم

تا خود چه باشد حاصلی ، از گریه ی بی حاصلم ؟

چون سایه دور از روی تو ، افتاده ام در کوی تو
چشم امیدم سوی تو، وای از امید باطلم

از بسکه با جان و دلم ، ای جان و دل آمیختی
چون نکهت از آغوش گُل ، بوی تو خیزد از گِلم

لبریز اشکم جام کو؟ آن آب آتش فام کو؟
و آن مایه ی آرام کو؟ تا چاره سازد مشکلم

در کار عشقم یار دل، آگاهم از اسرار دل
غافل نیم از کار دل، وز کار دنیا غافلم

در عشق و مستی داده ام، بود و نبود خویشتن
ای ساقی مستان بگو ، دیوانه ام یا عاقلم؟

چون اشک می لرزد دلم از موج گیسوئی رهی
با آن که در طوفان غم ، دریا دلم دریا دلم

deltang 08-25-2010 09:11 PM

چشمهايم باراني ، ز بهت شبهاي تنهايي
ز بهر تنهايي لبخندي زدم بر ستاره
چشمهايم را بازو بسته كردم تا شايد آن ستاره تو باشي
نه!!! تو نبودي!!!

تو صاحب شبهاي تنهايي من
تو شوق ا شكهايم براي باريدن
صدايم لرزان،چشمهايم، از ماه و ستاره طلب عشق تو را دارند
تا شايد دوباره لبخندي براي تو ، نه براي ستاره
ببنددر لبم نقش

deltang 08-25-2010 09:12 PM

كي مي تونه جاي تو رو تو قلب من بگيره
اين و بدون طفلي دلم به عشق تو اسيره

كي مي تونه جاي تو رو تو قلب من بگيره
اين و بدون عاشقت و داره واست مي ميره


تو اوج بي كسي هام و دلواپسي هام
ياوري از عيد رسيد به فرياد
شكر خدا كه تو رو به من داد

تو دشت بي پناهي بي تكيه گاهي
ياوري از عيد رسيد به فرياد
شكر خدا كه تو رو به من داد


من من محاله از تو سير بشم


اشتياق زندگاني با تو در من زنده شد
باغ ويرانه دلم از عطر گلها كنده شد
خسته از بي حاصلي عمر بودم و امدي
حاصل بي ارزش من لايق و ارزنده شد


من من محاله از تو سير بشم

كي مي تونه جاي تو رو تو قلب من بگيره
اين و بدون طفلي دلم به عشق تو اسيره
كي مي تونه جاي تو رو تو قلب من بگيره
اين و بدون عاشقت و داره واست مي ميره

deltang 08-25-2010 09:13 PM

خیلی سخته...


خیلی سخته عاشق کسی بشی اما اون ندونه حتی دردتو
از چشات نخونه قصه غمو،علت لرزش دست سردتو
خیلی سخته زندگی ات فنا بشه واسه دیدن یه لبخند رو لباش
واسه گفتن از امید و ارزو تو سیاهی غم انگیز شباش
من نیومدم بگم عاشقتم چون از این حرفا پر گوش همه
اشتباه که می گن گریه مرد روی زخمای تنش یه مرحمه
من نیومدم بگم تو هم بیا مثه قصه ها بریم از این دیار
یا که خیلی مهربون یه مدتی واسه من ادای عشقو در بیار
تو می خوای برنده باشی می دونم به همه می گم ببازن جلو پات
هرچی اسپند به اتیش می کشم تا که چشمت نزنن،بشن فدات
تو می خوای پرنده باشی می دونم یه نفس هوای خوشبختی می خوای
خودم اسمون هفتمت می شو ولی،تو فقط بگو باهام میای .....

behnam5555 08-28-2010 03:25 PM

دختر زشت
 

دختر زشت
مهدی سهیلی

خدا يا بشكن اين آئينه ها را
كه من از ديدن تو آئينه سيرم
مرا روي خوشي از زندگي نيست
ولي از زنده ماندن نا گزيرم
از آن روزيكه دانستم سخن چيست ـــ
همه گفتند: اين دختر چه زشت است
كدامين مرد ، او را مي پسندد؟
دريغا دختري بي سرنوشت است.
***
چو در آئينه بينم روي خود را
در آيد از درم، غم با سپاهي
مرا روز سياهي دادي ،اما
نبخشيدي به من چشم سياهي
***
به هر جا پا نهم ، از شومي بخت ـــ
نگاه دلنوازي سوي من نيست
از اين دلها كه بخشيدي به مردم ـــ
يكي در حلقه گيسوي من نيست
***
مرا دل هست ، اما دلبري نيست
تنم دادي ولي جانم ندادي
بمن حال پريشان دادي، اما ـــ
سر زلف پريشانم ندادي
***
به هر ماه رويان رخ نمودند ـــ
نبردم توشه اي جز شرمساري
خزيدم گوشه اي سر در گريبان
به درگاه تو ناليدم بزاري
***
چو رخ پوشم ز بزم خوب رويان ـــ
همه گويند : كه او مردم گريز است
نميدانند، زين درد گرانبار ـــ
فضاي سينه من ناله خيز است
***
به هر جا همگنانم حلقه بستند ـــ
نگينش دختر ي ناز آفرين بود
ز شرم روي نا زيبا در آن جمع ـــ
سر من لحظه ها بر آستين بود
***
چو مادر بيندم در خلوت غم ـــ
ز راه مهرباني مينوازد
ولي چشم غم آلوده اش گواهست
كه در اندوه دختر مي گدازد
***
ببام آفرينش جغد كورم
كه در ويرانه هم ، نا آشنايم
نه آهنگي مرا ،تا نغمه خوانم ـــ
نه روشن ديده اي ، تا پرگشايم
***
خدايا ! بشكن اين آئينه هارا
كه من از ديدن آئينه سيرم
مرا روي خوشي از زندگي نيست
ولي از زنده ماندن ناگزيرم
***
خداوندا !خطا گفتم ، ببخشاي
تو بر من سينه اي بي كينه دادي
مرا همراه روئي نا خوشايند ـــ
دلي روشنتر از آئينه دادي
***
مرا صورت پرستان خوار دارند ـــ
ولي سيرت پرستان ميستايند
به بزم پاكجانان چون نهم پاي
در دل را به رويم مي گشايند
***
ميان سيرت وصورت ،خدايا ! ـــ
دل زيبا به از رخسار زيباست
بپاس سيرت زيبا ، كريما! ـــ
دلم بر زشتي صورت شكيباست.


اکنون ساعت 10:57 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)