دل خسرو تن است، چو ویران شد
ویرانهای چسان کند آبادت |
دل از درد جدایی می کشد آهی و میگوید
که تنهایی عجب دردی ست داد از دست تنهایی |
بس زود ملول گشتی از همنفسان
آه از دل تو که سنگ میبارد از او |
جهان پیر است و بیبنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم |
حکایت لب شیرین کلام فرهاد است
شکنج طره لیلی مقام مجنون است |
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجملهاش فروخوان از میوهٔ بهشتی |
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان |
جهان فتنه بگرفت و پر مشک شد هم
چو بگذشت بادی به مشکین کمندت |
نه هفت هزار ساله شادی جهان
این محنت هفت روزه غم میارزد |
نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود بسنگ محنت سودن کس غیب چه داند که چه خواهد بودن می باید و معشوق و به کام آسودن |
اکنون ساعت 10:20 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)