![]() |
واپسین نگاه
واپسین نگاه
|
نا مرد
|
نگاهی در سکوت
|
قمار بار
|
|
متشکرم
برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی. برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی. برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی. برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی. برای همه وقت هایی که با من شریک شدی. برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی. برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی. برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی. برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی. برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی. برای همه وقت هایی که گفتی “دوستت دارم” برای همه وقت هایی که در فکر من بودی. برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی. برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی. برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی. برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی. برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی. به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که : لبخند من به تو یعنی ” عاشقانه دوستت می دارم ” آغوش من همیشه برای تو باز است. همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم. همیشه پشتیبانت هستم. من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بود. فقط کافی است چیزی از من بخواهی , بلافاصله از آن تو خواهد شد. می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم. من کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی. در دنیا تو از هرکسی برایم مهم تر هستی. همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم. همین الان در فکر تو هستم. تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری. من همیشه برای تو اینجا هستم و دلم برای تو تنگ است. هر وقت که احتیاج به درد دل داشتی روی من حساب کن. من هنوز در چشمانت گم شده هستم. تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری. |
به نام خدا |
به نام خدا |
به نام خدا |
در من هزار حرف نگفته هزار درد نهفته هزاران هزار دریا هر لحظه در تپیدن و طغیانند در من هزار آهوی تشنه در خشکسال دشت پریشانند در من پرندگان مهاجر ترانه های سفر را در باغ های سوخته می خوانند با من که در بهار خزانم قصه های فراوانی ست با من که زخم های فراوانی بر گرده ام به طعنه دهان باز کرده اند هر قصه یک ترانه هر ترانه خاطره ای دیگر هر عشق یک ترانه ی بیدار است در خامشی حضورم ، حرف مرا بفهم یا برای عشق ، زبانی تازه پیدا کن تا درد مشترک زبان مشترکمان باشد حرف مرا بفهم و مرابشنو این من نه ،* آن من دیگر آنکس که پنجره ی چشم های من او را کهنه ترین قاب است از پشت پنجره ی زندان حرف مرا بفهم که فریاد تمامی زندانیان در تمامی اعصار است در گیر و دار قتل عام کبوترها در سوگ شاخه های تکه تکه ی زیتون وقتی که از دل جوان ترین جوانه های عاشق باغ ماه بر مسلخ همیشگی انسان در لحظه ی شکفتن فریاد باران سرخی از ستاره سرازیر است آن سان که هر ستاره دلیل شرمساری خورشید های بسیاری از برآمدنشان است تو گریه می کنی از عمق آشنای جنگل چشمانت از عمق جنگلی که در آن پاییز ، در غروب به بغض نشسته باران بی دریغ اشک تو می بارد تا عطر خیس جنگل پاییز در من هوای گریه برانگیزد آنگاه از چشم ذهن من شعری بسان گریه فرو ریزد من شعر می نویسم تو با ترانه های عاشق من ، عاشق تو با ترانه های تشنه ی من دریا بر پنج خط ساز سفر ،* زخمه می شوی تو گریه می کنی تو لحظه های شعر مرا ،* در خویش تجربه کرده یعنی مرا در بدترین و بهترین دقایق بودن تکرار می کنی یا با ترانآهای من بر لب به رویا رویی جلادان به مسلخ خویش می شتابی یعنی که با منی دیروز امروز تا هنوز و همیشه ایا زبان متشرک این نیست ؟ آن زبان تازه که می گفتم ؟ ایا زبان مشترک این نیست ؟ |
اکنون ساعت 12:09 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)