دادگرا ترا فلک جرعه کش پیاله باد
دشمن دل سیاه تو غرقه بخون چو لاله باد |
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند |
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین |
نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد |
در آرزوی بوس و کنارت مردم
وز حسرت لعل آبدارت مردم |
مرا می بینی و هردم زیادت می کنی دردم
ترا می بینم و میلم زیادت می شود هردم |
می کشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم |
مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق |
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود |
|
ز شرم آنکه بروی تو نسبتش کردم
سمن بدست صبا خاک در دهان انداخت |
تنها نه ز راز دل من پرده بر افتاد
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود |
در آب و رنگ رخسارش چه جان دادیم و خون خورديم
چو نقشش دست داد اول رقم بر جان سپاران زد |
دوش در خواب چنان دید خیالم که سحر
گذر افتاد بر اصطبل شهم پنهانی |
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب |
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی |
یا رب امان ده تا باز بیند
چشم محبان روی حبیبان |
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند |
یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غم دیده ی ما شاد نکرد |
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد |
دل و دینم شد و دلبر بملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود |
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ما بود که بر غم زد |
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن |
در دايره قسمت ما نقطه تسليميم |
یا رب آن آهوی مشکین بختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان بچمن بازرسان |
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد |
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر |
روز و شب خوابم نمی آید ز چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع |
عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاست
گو که بخرامد که پيش سروبالا ميرمت |
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس
چرا بایدت دیگری محتسب |
به تيغم گر کشد دستش نگيرم |
می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند
به عذر نیمشبی کوش و گریه سحری |
يک قصه بيش نيست غم عشق وين عجب |
تو خفته ای ونشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش |
شبان وادی ايمن گهی رسد به مراد
که چند سال به جان خدمت شعيب کند |
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش |
شکر خدا که از مدد بخت کار ساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست |
تيمار غريبان اثر ذکر جميل است |
تا ابد بوی محبت بمشامش نرسد
هرکه خاک در میخانه برخسار نرفت |
اکنون ساعت 03:21 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)