آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت |
تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست
دل سودازده از غصه دو نيم افتادست |
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت |
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است |
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج |
جهان پیر رعنا را ترحم در جلبت نیست
ز مهراوه چه میپرسی درو همت چه میبندی |
یارب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت |
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود بنوا می فرستمت |
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش
در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر |
راز حافظ بعد از این نا گفته ماند
ای دریغا راز داران یاد باد |
اکنون ساعت 05:38 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)