یارب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت |
ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد |
دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق
تا میان خلق کم کردی وقار خویش را ما صلاح خویشتن در بینوایی دیدهایم هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را |
این لطائف کز لب لعل تو من گفتم که گفت
وین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید |
در مسجد ومیخانه خیالت اگرآید
محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم |
میوزد از چمن نسیم بهشت هان بنوشید دم بدم می ناب |
بهر امتحان ای دوست گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم کز طلب خجل مانی |
یارب مگیرش ار چه دل چون کبوترم افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت |
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی |
اکنون ساعت 07:04 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)