پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

دانه کولانه 04-03-2013 01:33 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 280396)

این اهنگو دوست دارم ولی طاقت شنیدنشو ندارم _:2:
این ترانه رو به عزیزی تقدیم میکنم که دیگه نیست... :53:{پپوله}


http://www.youtube.com/watch?v=jlEa1H6PeO4

هایده /سوغاتی

وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور . که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه . لحظه دیدن میرسه
هر چی که جاده است رو زمین . به سینه من میرسه
آه...
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم...
وقتی تو نیستی . قلبمو واسه کی تکرار بکنم؟
گلهای خواب آلوده رو . واسه کی بیدار بکنم؟
دست کبوترای عشق . واسه کی دونه بپاشه؟



مگه تن من میتونه بدون تو زنده باشه؟
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم...
عزیزترین سوغاتیه . غبار پیراهن تو
عمر دوباره منه . دیدن و بوییدن تو
نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس میخوام
عمر دوباره منی . تو رو واسه نفس میخوام
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم... _:2:





{پپوله}{پپوله}{پپوله}

_:2:
کاش نزدیک بودید و با دوستان میتونستیم قسمتی از جای خالی اون عزیز از دست رفته رو براتون پر کنیم ... روحشون شاد ...








اواز زیر از خانم روح انگیز تقدیم به همه کسایی که الان دلشون خش خش موسیقی های قدیمی و صفحه گرام کرده میکنم .
لطفا اطفال گوش نکنن ! چون گوششون میسوزه ! .


از هلالی جغتایی
دل خون شد از امید و نشد یار یار من
ای وای ! بر من و دل امیدوار من


مهرگان 04-04-2013 08:11 PM

ماه من .. غصه چرا؟ "قیصر امین پور"
 
ماه من .. غصه چرا؟ "قیصر امین پور"


ماه من غصه چرا؟؟؟
آسمان را بنگر
که هنوز
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست، گرم...و آبی و پر از مهر به ما می خندد
یا زمینی را که
دلش از سردی شبهای خزان
نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار
دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز
پر امنیت احساس خداست
ماه من غصه چرا؟؟
تو مرا داری و من هر شب و روز
آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من
دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست
که خدا را دارند
ماه من
غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات
از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا
چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست خدا هست هنوز
او همانیست که در تارترین لحظه شب
راه نورانی امید نشانم می داد
او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد
همه زندگی ام
غرق شادی باشد
ماه من...
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی
بودن اندوه است
اینهمه غصه و غم
اینهمه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه
میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند
سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز

پریشان 04-05-2013 12:09 PM

اینم هم تقدیم به کسانی که مثل من ساز روزگار هیچوقت با آنها همساز نبود


تو ای ساغر هستی به کامم ننشستی

ندانم که چه بودی،ندانم که هستی

در بطن من شکسته ای، در کام او نشسته ای

نوش تو بر سنگین دلان،زهری به کام خستگان

من همان اشک سرد آسمانم،نقش دردی به دیوار زمانم

بی سر انجام و بی نام نشانم،چون غباری بجاست کاروانم

تو ای ساغر هستی به کامم ننشستی

ندانم که چه بودی،ندانم که هستی

تنهاترین تنها منم،سرگشته و رسوا منم

آه ای فلک،ای آسمان تاکی ستم بر عاشقان

بشنو تو فریاد مرا ،آه ای خدا مهربان

عشق تو خوابی بود و بس،نقش سرابی وبس

این آمدن این رفتنم،رنج و عذابی بود و بس

ای فلک بازی چرخ تو نازم، بی گمان آمدم تا که ببازم


( ترانه ساغر هستی مرحوم هایده )


hossein 04-07-2013 07:32 PM

با آ ن کلام که بیداریم را
همیشه تازه می کند
برایت
از سروده های نا گفته دل
آنی را بر گزیده ام
که شوق کودکانه را
همیشه تازه می کند در دلم
به لحظه دیدارهای گاه به گاهت
پس بگذار
بی پرده بگویمت : سلام
که در تبسم زیبایت
وقار هزار شکوفه دیدنی ست !


دانه کولانه 04-11-2013 12:29 AM

چه شعر زیبایست جان کلام در چند کلمه
فرق هنرمند و من ها






هونەر ناتوانێ جوانی تؤ بە هیچ شێوێک بنوێنێ!
لە مەڕمەڕ چۆن دەتاشترێ هەیکەلی ئەو بەژن و باڵایە؟

(ماموستا هێمن)





هونه ر- ناتوانی- جوانی- تو- به- هیچ- شیویک- بنوینی!
له- مه ر مه ر- چون- ده تاشتری- هه یکه لی- ئه و- به ژن- و- بالایه؟

ماموستا هیمن

Hamed 04-18-2013 06:55 PM

قبلا اختصاصی تقدیم کرده بودم:

عطر تو را
پاییز برایم آورد
خستگی‌هایم را
باد برد
غرق در نگاهت
حس زندگی را
بخشیدی
باران آمد
و در آغوش گرمت
پناه گرفته‌ام...

mohammad.90 04-19-2013 12:26 AM

دل کباب جیگر کباب دل بی دلبر کباب
دل بخور غصه نخور غصه دلا خون می کنه
خنده کن خنده چه زود غصه را بیرون می کنه
دل کباب جیگر کباب دل بی دلبر کباب
حسن کبابی مهمون نون و کباب عالیت می کنه
راس راسی از دور دود کبابش حالیت به حالی می کنه
مشو از این دل خونین جگر ای رهگذر غافل که ماهم در بساط خود دلی داریم ای بی دل
این دو روزه زندگی غصه و ماتم نداره هرکی شاد و خندونه والله چیزی کم نداره
این زمونه هیچ کسی عیش فراهم نداره


fatemiii 04-21-2013 09:22 AM

عشق

عشق هرجا رو کند آنجا خوش است
گر به دریا افکند دریا خوش است
گر بسوزاند در آتش دلکش است
ای خوشا آن دل که در این آتش است
تا ببینی عشق را ایینه وار
آتشی از جان ِ خاموشت برآر
هر چه می خواهی به دنیا در نگر
دشمنی از خود نداری سخت تر
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جانِ نو، خورشیدوار
عشق هستی زا و روح افزا بود
هر چه فرمان می دهد زیبا بود

fatemiii 04-21-2013 09:43 AM


من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بی خبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز، دگر نیست دگر هیچ مگو
چهره ی زرد مرا بین و مرا هیچ مگو
درد بی حد بنگر، بهر خدا هیچ مگو
دل پر خون بنگر، چشم چو جیهون بنگر
هر چه دیدی بگذر چون و چرا هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می باش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پر نقش و خیال
خیز از این خانه برون رخت ببند هیچ مگو


(غزل شماره 2219 دیوان شمس مولانا

آناهیتا الهه آبها 04-26-2013 09:57 PM


کسی که مثل هیچ کس نیست....(بسیار زیبا)

زنده یاد خانم فروغ فرخزاد از مجموعه "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد"


من خواب دیده ام که کسی می آید
من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام
و پلک چشمم هی می پرد
و کفشهایم هی جفت میشوند
و
کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستاره ی قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی می آید
کسی می آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچ کس نیست مثل پدرنیست
مثل انسی نیست
مثل یحیی نیست
مثل مادر نیست
و مثل آن کسی ست که باید باشد
و قدش از
درختهای خانه ی معمار هم بلندتر است
و صورتش از صورت امام زمان هم روشن تر
و از برادر سید جواد هم که رفته است
و رخت پاسبانی پوشیده است نمی ترسد
و از خود خود سید جواد هم که تمام اتاقهای منزل ما مال اوست نمیترسد
و اسمش آن چنانکه مادر
در اول نماز و در آخر نماز صدایش
میکند
یا قاضی القضات است
یا حاجت الحاجات است
و میتواند
تمام حرفهای سخت کتاب کلاس سوم را
با چشمهای بسته بخواند
و میتواند حتی هزار را بی آنکه کم بیاورد از روی بیست میلیون بردارد
ومی تواند از مغازه ی سید جواد هر چه قدر جنس که لازم دارد نسیه بگیرد
و
میتواند کاری کند که لامپ الله
که سبز بود مثل صبح سحر سبز بود
دوباره روی آسمان مسجد مفتاحیان روشن شود
آخ ...
چه قدر روشنی خوبست
چه قدر روشنی خوبست
و من چه قدر دلم می خواهد
که یحیی
یک چارچرخه داشته باشد
و یک چراغ زنبوری
و من چه قدر دلم میخواهد
که روی چارچرخه ی یحیی میان هندوانه ها و خربزه ها بنشینم
و دور میدان محمدیه بچرخم
آخ ...
چه قدر دور میدان چرخیدن خوبست
چه قدر روی پشت بام خوابیدن خوبست
چه قدر باغ ملی رفتن خوبست
چه قدر مزه ی پپسی خوبست
چه قدر سینمای فردین خوبست
و من چه قدر از همه ی چیزهای
خوب خوشم می آید
و من چه قدر دلم میخواهد
که گیس دختر سید جواد را بکشم
چرا من این همه کوچک هستم
که در خیابانها گم میشوم
چرا پدر که این همه کوچک نیست
و در خیابانها هم گم نمی شود
کاری نمی کند که آن کسی که بخواب من آمده ست روز آمدنش را جلو بیاندازد
و مردم
محله کشتارگاه که خاک باغچه هاشان هم خونیست
و آب حوض هاشان هم خونیست
و تخت کفش هاشان هم خونیست
چرا کاری نمی کنند
چرا کاری نمی کنند
چه قدر آفتاب زمستان تنبل است
من پله های پشت بام را جارو کرده ام
و شیشه های پنجره را هم شسته ام
چرا پدر فقط باید
در خواب
خواب ببیند
من پله های پشت بام را جارو کرده ام
و شیشه های پنجره را هم شسته ام
کسی می آید
کسی می آید
کسی که در دلش با ماست در نفسش با ماست در صدایش با ماست
کسی که آمدنش را نمی شود
گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت
کسی که زیر درختهای کهنه ی یحیی بچه کرده
است
و روز به روز بزرگ میشود
کسی از باران از صدای شر شر باران
از میان پچ و پچ گلهای اطلسی
کسی از آسمان توپخانه در شب آتش بازی می آید
و سفره را می اندازد
و نان را قسمت میکند
و پپسی را قسمت میکند
و باغ ملی را قسمت میکند
و شربت سیاه سرفه را قسمت میکند
و روز اسم نویسی را قسمت میکند
و نمره مریضخانه را قسمت میکند
و چکمه های لاستیکی را قسمت میکند
و سینمای فردین را قسمت میکند
درخت های دختر سید جواد را قسمت میکند
و هر چه را که باد کرده باشد قسمت میکند
و سهم ما را هم می دهد
من خواب دیده ام...

mary.f 05-08-2013 07:14 AM

تمام جاده های جهان را،
به جستجوی نگاه تو آمده ام
پیاده!
باور نمی کنی؟
پس این تو و این پینه های پای پیاده من
حالا بگو!
در این تراکم تنهایی،
مهمان بی چراغ نمی خواهی؟

یغما گلرویی

ساقي 05-09-2013 01:27 AM

نتوانم به تو پیوستن و نی از تو گسستن - شفیعی کدکنی
 
تقدیم
تقدیم به
تقدیم به...
تقدیم به همه دلباخته ها :):53:{پپوله}


نتوانم به تو پیوستن و نی از تو گسستن
نه ز بند تو رهایی نه کنار تو نشستن
ای نگاه تو پناهم !‌ تو ندانی چه گناهی ست...
خانه را پنجره بر مرغک طوفان زده بستن
تو مده پندم از این عشق که من دیر زمانی
خود به جان خواستم از دام تمنای تو رستن
دیدم از رشته ی جان دست گسستن بود آسان
لیک مشکل بود این رشته ی مهر تو گسستن
امشب اشک من آزرد و خدا را که چه ظلمی ست
ساقه ی خرم گلدان نگاه تو شکستن
سوی اشکم نگهت گرم خرامید و چه زیباست
آهوی وحشی و در چشمه ی روشن نگرستن...




{پپوله}{پپوله}{پپوله}

دانه کولانه 05-16-2013 12:52 PM

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست کسرایی شجریان
 
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

تن بیشه پر از مهتابه امشب
پلنگ کوه ها درخوابه امشب
به هر شاخی دلی سامون گرفته
دل من در تنم بی تابه امشب
دل من در تنم بی تابه امشب

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

hossein 05-16-2013 07:02 PM

شعر اصلی کلاغ و روباه دوران دبستان
 

کلاغــــی به شاخــی شده جای گـــیر -------- به منـــــــــــقار بگرفته قــدری پنیر

یکـــی روبـــهی بــوی طــــعمـه شنــید--------به پیــــش آمـــــــد و مدح او برگزید

بگـــفتا ســـــــــلام ای کلاغ قــــــشنگ--------که آیی مرا در نظر شـــــوخ وشنگ

اگــــر راســـــــتی بـــــــــــود آوای ِتـــو--------به مانـــــند پـــــــــرهای زیبای تــو

در این جـــنگل انــدر ســـــــــــمندر بُدی--------براین مــــرغ ها جـمله سرور بُدی

ز تـــعریفِ روباه شـــــــد زاغ ،شــــــــاد--------ز شــــــــــادی نیاورد خود را به یاد

به آواز کـــــــردن دهــــــــان برگشــــود--------شــــــــکارش بیـــفتاد و روبه ربود

بگفـتا که ای زاغ ایـــن را بـــــــــــــــدان--------که هر کس بُود چرب و شیرین زبان

خـــورد نعمت از دولــتِ آن کــــــــــسی--------که گـــفتِ او گـــــــوشَ دارد بسی

چنان چـــــــون به چــــــربی نطق و بیان--------گــــــرفتم پنیر ِ تــــــــورا از دهان




اثر: ایرج میرزا

دانه کولانه 05-16-2013 10:49 PM

البته حسین جان این شعر اصلش مال ایرج میرزا هم نیست مال یه شاعر فرانسوی هست که مال قرن هفده هست و اونی که ما داشتیم فقط یه ترجمه بوده اما صداشو در نیاورده بودند .




Jean de La Fontaine

http://ts4.mm.bing.net/images/thumbn...f3be3056a313c4


http://upload.wikimedia.org/wikipedi...ome_1.djvu.jpg



hossein 05-20-2013 08:04 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط دانه کولانه (پست 282183)
البته حسین جان این شعر اصلش مال ایرج میرزا هم نیست مال یه شاعر فرانسوی هست که مال قرن هفده هست و اونی که ما داشتیم فقط یه ترجمه بوده اما صداشو در نیاورده بودند .

آآآآ وووووووو چه جالب کوروش جان نمیدونستم . در واقع این آقای ایرج میرزا اون شاعر فرانسوی رو باید سرقت مسلحانه کرده باشه :d

hossein 05-20-2013 08:07 AM

برای او که دوستش دارم
 
جغد بارون خورده ای تو كوچه فریاد می زنه
زیر دیوار بلندی یه نفر جون می كنه
كی میدونه تو دل تاریك شب چی می گذره
پای برده های شب اسیر زنجیر غمه
دلم از تاریكی ها خسته شده
همه ی در ها به روم بسته شده
من اسیر سایه های شب شدم
شب اسیر تور سرد آسمون
پا به پای سایه ها باید برم
همه شب به شهر تاریك جنون
دلم از تاریكی ها خسته شده
همه ی در ها به روم بسته شده
چراغ ستاره ی من روبه خاموشی می ره
بین مرگ زندگی اسیر شدم باز دوباره
تاریكی با پنجه های سرد ش از راه می رسه
توی خاك سرد قلبم بذر كینه می كاره
مرغ شومی پشت دیوار دلم
خودشو این وراون ور می زنه
تو رگ های خسته ی سرد تنم
ترس مردن داره پرپر می زنه
دلم از تاریكی ها خسته شده




دانه کولانه 05-20-2013 09:58 PM

نگاه کن که غم درون دیده ام - فروغ فرخزاد - سالار عقیلی - جهان قشقایی
 
آفتاب می شود

نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایهء سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود



تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها



به راه پرستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم



چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان



کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن



نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود



این اهنگ رو اول فکر میکنم از سالار عقیلی عزیز شنیدم
قسمتیشو که اروم میخونه واقعا عالی میخونه و من دوست دارم
اما اوجش رو مرحوم جهان قوی تر میخونه
هر کسی قسمتیش دلچسب تره
کسان دیگه ای هم این اهنگو خوندن
اما در مجموع من دوست دارم نسخه سالار عقیلیشو باز هم گوش کنم
براتون اپلود کردم
تقدیم به همه کسایی که با شنیدن سالار در این اهنگ بعد از اینکه به خودشون گفتند کاش صدایی داشتم ... , یه حس ترش و شیرین بهشون دست میده.





عقیلی :
http://www.mediafire.com/?xsafp3bzj7phcm5


جهان : نگاه کن - افتاب میشود - اجرای تصویری
http://www.mediafire.com/?3e9qtm1dd4ojbev

hossein 05-25-2013 07:19 AM

برای او که دوستش دارم
 
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است
خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است
گفتم امروز هوا سرد بوده است
شاید موعد قرار تغییر کرده است
خندید به سادگیم آیینه و گفت
احساس پاک تو را زنجیر کرده است
گفتم از عشق من چنین سخن مگوی
گفت خوابی , سالها دیر کرده است
در آیینه به خود نگاه می کنم , آه
عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
راست گفت آیینه که منتظر نباش
او برای همیشه دیر کرده است

hiva57 05-25-2013 07:56 PM

امروز هم با "بي تو" بودن گذشت
خوش به حال يادم كه هميشه با توست

fatemiii 06-09-2013 09:59 AM

اهل عشق ، اهل علم ، اهل تخت

این جهان آئینه کردار ماست

خوب یا بدهرچه هست آثار ماست

اهل عشق ، اهل علم ، اهل تخت

کارما کردند هم آسان و سخت...

اهل علم آمد به دانائی فزود

اهل عشق آئین زیبائی گشود...

اهل تخت آمد حکومت دار شد

خلق از کردار او بیمار شد

بازبان صدها اسیر آزاد کرد

درنهان با مردمان بیداد کرد

اهل تخت آمد که نادانی کند

هرچه آبادیست ویرانی کند

حاکمان اندیشه در غل کرده اند

عاشقان دنیا پر از گل کرده اند

حاکمان خود عاقبت گم کرده اند

عاشقان خود وقف مردم کرده اند

مجتبی کاشانی

fatemiii 06-10-2013 01:58 PM

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد
یا آن که گدایی محبت شده باشد
دلگیرم از آن دل که در آن حس تملک
تبدیل به غوغای حسادت شده باشد
دل در تب و طوفان تنوع طلبیچیست؟
باغی ست که آلوده به آفت شده باشد
خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است
بگذار که آیینه نفرت شده باشد!
از وهن خیانت به امانت چه بگویم
آنجا که خیانت به خیانت شده باشد!
شرمنده عشقیم و دل منجمد ما
جا دارد اگر غرق خجالت شده باشد
مقصود من از عشق نه این حس مجازی ست
ای عشق مبادا که جسارت شده باشد
محمدرضاترکی

فرانک 06-11-2013 05:53 PM

تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی
تو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که تویی
من همه در حکم توام تو همه در خون منی
گر مه و خورشید شوم من کم از آنم که تویی
با همه ای رشک پری چون سوی من برگذری
باش چنین تیز مران تا که بدانم که تویی
دوش گذشتی ز درم بوی نبردم ز تو من
کرد خبر گوش مرا جان و روانم که تویی
چون همه جان روید و دل همچو گیاه خاک درت
جان و دلی را چه محل ای دل و جانم که تویی
ای نظرت ناظر ما ای چو خرد حاضر ما
لیک مرا زهره کجا تا به جهانم که تویی
چون تو مرا گوش کشان بردی از آن جا که منم
بر سر آن منظره‌ها هم بنشانم که تویی
مستم و تو مست ز من سهو و خطا جست ز من
من نرسم لیک بدان هم تو رسانم که تویی
زین همه خاموش کنم صبر و صبر نوش کنم
عذر گناهی که کنون گفت زبانم که تویی

حضرت مولانا

mohammad.90 06-12-2013 12:32 AM

بیا تا گندم یک دونه باشیم بیا تا آب یک رودخونه باشیم
چو شب هایت کنی دستی به گردن چو روزهایم ز هم بیگانه باشیم
تو سفر کردی به سلامت تو منا کشتی زخجالت
دیگه حرف آشتی نباشه با تو قهرم تا به قیامت
چه کنم با درد محبت به تو دیگر کرده ام عادت
دیگه حرف آشتی نباشه با تو قهرم تا به قیامت
تو غرور مرا بشکستی که یه نامه برام نفرستی به غریبه مگر دل بستی
تو بیا یه سر بالینم به دو بوسه بده تسکینم که شکوفه غم میچینم
توسفر کردی به سلامت تو منا کشتی زخجالت
دیگه حرف آشتی نباشه با تو قهرم تا به قیامت
اغاسی

Islander 06-14-2013 11:29 PM

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم

نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم

نه دست صبر که در آستین عقل برم
نه پای عقل که در دامن قرار کشم

ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست
جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم

چو می‌توان به صبوری کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم

شراب خورده ساقی ز جامِ صافیِ وصل
ضرورتست که درد سر خمار کشم

گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید
کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم

مهرگان 06-16-2013 02:39 PM

همه میپرسند ... شاعر: زنده یاد فریدون مشیری + لینک دانلود آهنگ با صدای محمد اصفهانی
 
1 فایل پیوست
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...on_Moshiri.jpg

همه مي پرسند چيست در زمزمه مبهم آب ؟
چيست در همهمه دلكش برگ ؟
چيست در بازي آن ابر سپيد ؟
روي اين آبي آرام بلند
كه تو را مي برد اينگونه به ژرفاي خيال
چيست در خلوت خاموش كبوتر ها ؟
چيست در كوشش بي حاصل موج ؟
چيست در خنده جام
كه تو چندين ساعت مات و مبهوت به آن مي نگري ؟
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل يخ را با باد
نفس پاك شقايق را در سينۀ كوه
صحبت چلچله ها را با صبح
نبض پايندۀ هستي را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونۀ گل
همه را مي شنوم ، مي بينم
من به اين جمله نمي انديشم
تو بدان اين را
تنها تو بدان
تو بيا
تو بمان با من
تنها تو بمان
جاي مهتاب به تاريكي شبها تو بتاب
من فداي تو
به جاي همه گل ها تو بخند
اينك اين من كه به پاي تو در افتادم باز
ريسماني كن از آن موي دراز
تو بگير
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصۀ ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من
تنها تو بمان
در دل ساغر هستي تو بجوش
من همين يك نفس از جرعۀ جانم باقيست
آخرين جرعۀ اين جام تهي را تو بنوش

بشنوید - با صدای محمد اصفهانی

-------------------------------------------------------------------
او شاعری است صمیمی و صادق که شعرش آینه تمام نمای احوال و صفات اوست.کلام مشیری ، منزه و محترم است. او شاعری است ادیب که در همه حال حرمت زبان و اهل زبان را حفظ می کند.اندیشه هایش انسان دوستانه و نجیب است و برای احساسات و عواطف عاشقانه از لطیف ترین و زیبا ترین واژه ها و تعبیرها سود می جوید.

masoud131 06-20-2013 01:47 PM

خنــــــــــــده را بــــــــــرای دهـــــــــــــان او، او را بـــــــــــــــــه خاطــــــــر مـــــــــن، و مــــــــرا به نیــــــــت گم شدن آفـــــریــــــــدی ....

hossein 06-25-2013 09:11 AM

من زنگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از كشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
كودكان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم

ولی از روزگار می ترسم!

زنده یاد حسین پناهی

مهرگان 07-10-2013 09:54 AM

تو را گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هرشب .. "محمد علی بهمنی"
 
تو را گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هرشب .. "محمد علی بهمنی"

تو را گم مي كنم هر روز و پيدا ميكنم هر شب

بدينسان خوابها را با تو زيبا مي كنم هر شب


تبي اين کاه را چون كوه سنگين مي كند آنگاه

چه آتشها كه در اين كوه برپا مي كنم هر شب

تماشايي است پيچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من

كه پيچ و تاب آتش را تماشا مي كنم هر شب

مرا يك شب تحمل كن كه تا باور كني اي دوست

چگونه با جنون خود مدارا مي كنم هر شب

چنان دستم تهي گرديده از گرماي دست تو

كه اين يخ كرده را از بي كسي، ها مي كنم هرشب

تمام سايه ها را مي كشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهرحاشا مي كنم هر شب

دلم فرياد مي خواهد ولي در انزواي خويش

چه بي آزار با ديوار نجوا مي كنم هر شب

كجا دنبال مفهومي براي عشق مي گردي ؟

كه من اين واژه را تا صبح معنا مي كنم هر شب
------------------------------------------------------------

محمد علی بهمنی


http://www.ahangsara.com/images/P-HOZ-1482.jpg





زادهٔ ۲۷ فروردین۱۳۲۱ شاعر و غزل‌سرای ایرانی اهل بندرعباس است. شعر بهمنی نیز البتّه شاید با خود او متولّد شده باشد، گرچه بسیاری بر این عقیده‌اند که غزل‌های او وام‌دار سبک و سیاق نیما یوشیج ست. نخستین شعر بهمنی در سال ۱۳۳۰، یعنی زمانی که او تنها ۹ سال داشت، به چاپ رسید

مهرگان 07-31-2013 05:46 PM

شعر زیبای "بزن تار .. "
 
بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته
بزن تار و بزن تار

بزن تا بخونم با تو آواز بی خریدار
بزن تار و بزن تار

برای کوچه غمگینم برای خونه غمگینم
برای تو برای من برای هر کی مثل ما
داره میخونه غمگینم
بزن تار همیشه با منو از من قدیمی تر
واسه اونکه تو کار عاشقی میمونه غمگینم
بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته
بزن تار و بزن تار

بزن تا بخونم با تو آواز بی خریدار
بزن تار و بزن تار

براه عاشقی بردن به خنجر دل سپر کردن
واسه هرکی که آسون نیست
برای جاودان بودن واسه عاشق دیگه راهی
بجز دل کندن از جون نیست
بزن تا بخونم همینو میتونم
برای کوچه غمگینم برای خونه غمگینم
برای تو برای من برای هر کی مثل ما
داره میخونه غمگینم
بزن تار همیشه با منو از من قدیمی تر
واسه اونکه تو کار عاشقی میمونه غمگینم
بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته
بزن تار و بزن تار

بزن تا بخونم با تو آواز بی خریدار
بزن تار و بزن تار
بزن تار و بزن تار
بزن تار و بزن تار
بزن تار و بزن تار


ساقي 08-02-2013 08:58 PM

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
 
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر
ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم
بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد
من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم
سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد
خاک سر هر کویی بی فایده می‌بیزم
در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد
تا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزم
مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر
فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم
گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم
ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم
با یاد تو گر سعدی در شعر نمی‌گنجد
چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم






{پپوله}{پپوله}{پپوله}

Amir_potter 08-03-2013 09:54 PM

شاعر تمام شده اثری زیبا از "سید مهدی موسوی"
نگاه می‌کنم از غم به‌غم که بیش‌تر است
‎‫به خیسی‌ی چمدانی که عازم سفر است
‎‫من از نگاه کلاغی که رفت، فهمیدم
‎‫که سرنوشت درختان باغ‌مان تبر است
‎‫به کودکانه‌ترین خواب‌های توی تن‌ات
‎‫به عشق‌بازی من با ادامه‌ی بدن‌ات
‎‫به هر رگی که زدی و زدم به حسّ جنون
‎‫به بچّه‌ای که توام! در میان جاری خون
‎‫به آخرین فریادی که توی حنجره است
‎‫صدای پای تگرگی که پشت پنجره است
‎‫به خواب رفتن تو روی تخت یک نفره
‎‫به خوردن ِ دم‌پایی بر آخرین حشره
‎‫به «هرگز»ات که سؤالی شد و نوشت: «کدام؟»
‎‫به دست‌های تو در آخرین تشنّج‌هام
‎‫به گریه کردن یک مرد آن‌ور ِ گوشی
‎‫به شعر خواندن ِ تا صبح بی هم‌آغوشی
‎‫به بوسه‌های تو در خواب احتمالی من
‎‫به فیلم‌های ندیده، به مبل خالی من
‎‫به لذّت رؤیایت که بر تن ِ کفی‌ام…
‎‫به خستگی تو از حرف‌های فلسفی‌ام
‎‫به گریه در وسط ِ شعرهایی از «سعدی»
‎‫به چای خوردن تو پیش آدم بعدی
‎‫قسم به این‌همه که در سَرم مُدام شده
‎‫قسم به من! به همین شاعر تمام شده
‎‫قسم به این شب و این شعرهای خط خطی‌ام
‎‫دوباره برمی‌گردم به شهر لعنتی‌ام
‎‫به بحث علمی بی مزّه‌ام در ِ گوش‌ات
‎‫دوباره برمی‌گردم به امن ِ آغوش‌ات
‎‫به آخرین رؤیامان، به قبل کابوس ِ …
‎‫دوباره برمی‌گردم، به آخرین بوسه

ماهین 08-03-2013 11:22 PM

شاهکاری ازمشیری

"ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ"
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻋﻄﺮ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻋﻤﻖ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﺳﺖ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻋﮑﺲ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﺮﻕ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ.
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﺒﺰ ﺍست
"ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ"
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻃﻨﯿﻦ ﺷﻌﺮ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺗﺮﺍﻧﻪﯼ ﻣﻦ
"ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ"
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽﮔﺮﺩﺩ
ﻧﺴﯿﻢ ﺭﻭﺡ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﺑﯽﺟﻮﺍﻧﻪﯼ ﻣﻦ
"ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ"
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﻮﺍﺭ
ﺑﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯽﮔﻮﯾﻢ
"ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ"
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭﺟﻮﺍﺏ ﻣﯽﺷﻨﻮﻡ
"ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ"
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﻮﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﺭﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺳﺖ
ﻏﺒﺎﺭ ﺳﺮﺑﯽ ﺍﻧﺪﻭﻩ، ﺑﺎﻝ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
"ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ"
ﺩﻝ ﺭﻣﯿﺪﻩﯼ ﻣﻦ
ﺑﻪﺟﺰ ﺗﻮ ﯾﺎﺩ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ ...



ماهین 08-04-2013 11:56 PM

شاید دیگر پس از این
قلمم را بسپارم به دست «باد»
او به جای من شعر بگوید
شاید دیگر پس از این
تنها «باد»
نشانی
برف و
باران و
شعله‌ی
عشق تازه‌ام را بداند.


شیرکو بی‌کس | شاعر بزرگ و نامی و نوپرداز کُرد



fatemiii 08-17-2013 09:22 AM

آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
چشم خواب آلوده اش را مستي رويا نبود

نقش عشق و آرزو از چهره ي دل شسته بود
عكس شيدايي در آن آيينه ي شيدا نبود

لب همان لب بود،اما بوسه اش گرمي نداشت
دل همان دل بود، اما مست و بي پروا نبود

در دل ِ بيدار خود جز دين رسوايي نداشت
گر چه روزي همنشين جز با من رسوا نبود

در نگاهِ سرد او غوغاي دل خاموش بود
برق چشمش را نشان از آتش ِ سودا نبود

ديده ام آن چشم رخشان را،ولي دراين صدف
گوهر اشكي كه من ميخواستم پيدا نبود

در لب ِ لرزان من فرياد ِ دل خاموش بود
آخر آن تنها اميد ِ جان ، من تنها نبود

جز من و او ديگري هم بود ، اما اي دريغ
آگه از درد دلم زآن عشق جان فرسا نبود…
https://mail.google.com/mail/images/cleardot.gif

fatemiii 08-18-2013 10:13 AM


یک شعر از پابلو نرودا



به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر سفر نکنی، اگر کتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، اگر از خودت قدردانی نکنی. به آرامی آغاز به مردن می‌کنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند. به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر برده عادات خود شوی، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ... اگر روزمرّگی را تغییر ندهی اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی، یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی. تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی اگر از شور و حرارت، از احساسات سرکش، و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند، و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند، دوری کنی . . .


تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر هنگامی که با شغلت،‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی، اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی، اگر ورای رویاها نروی، اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ات ورای مصلحت‌اندیشی بروی . . . امروز زندگی را آغاز کن! امروز مخاطره کن! امروز کاری کن! نگذار که به آرامی بمیری.

پابلو نرودا _ ترجمه احمد شاملو


مهرگان 09-02-2013 11:24 AM

ترانه ترکی "ساری گلین" + لینک دانلود - آهنگساز استاد حسین علیزاده
 
ترانه ترکی "ساری گلین" + لینک دانلود - آهنگساز استاد حسین علیزاده
ساری گلین

راز ترانه محبوب ساری گلین :عروس زرد یا خورشید


ساری گلین یعنی عروس زرد یا عروس موطلایی که در افسانه‌های آذربایجان اشاره به خورشید است) یکی از تصنیف‌های فولکلور آذربایجان است.براساس افسانه،خورشید در سه هزارمین سال خلقت دزدیده میشود.تلاش برای آزادی خورشید و حسرت آن در موسیقی آذربایجانی ماتریالیزه شده است. برای ساری گلین در آذربایجان رقص زیبایی وجود دارد که حرکات آن حس تمنا و خواستن را در انسان زنده میکند. دستها به سمت آسمان باز میشود و با ملودی نرم ۴/۳ حرکات پا و دست انجام میشود.

http://s2.picofile.com/file/79192241...true_story.png



دامن کشان، ساقی می خواران، از کنار یاران، مست و گیسوافشان، می گریزد
بر جام می، از شرنگ دوری، بر غم مهجوری، چون شرابی جوشان، می بریزد
دارم قلبی ، لرزان ز رهش ، دیده شده نگران
ساقی می خواران، از کنار یاران، مست و گیسوافشان، می گریزد …

برای دانـــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــلود کلیــــــــــــــــــــــــــک کنید
Password: www.p30city.net

------------------------------------------------------

شعر و متن آهنگ ترکی آذربایجانی

ساچین اوجون هؤرمزلر؛

گولو سولو (قونچا) درمزلر

ساری گلین

بوسئودا نه سئودادیر ؟

سنی منه وئرمزلر

نئیلیم آمان، آمان

ساری گلین

بو دره نین اوزونو،

چوبان قایتار قوزونو،

نة اوْلا بیر گون گؤرم

نازلی یاریمین اؤزؤنو

نئیلیم آمان، آمان

ساری گلین

عاشیق ائللر آیریسی،

شانا تئللر آیریسی،

آیریسی بیر گونونه دؤزمزدیم؛

اوْلدوم ایللر آیریسی

نئیلیم آمان، آمان

ساری گلین

fatemiii 09-03-2013 09:10 AM


شیرکو در شعر «بوسه‌های شیرین» مرگ خویش را با تولد چند شعر زیبا چنین پیش‌گویی کرده‌ بود:

«بوسه‌های شیرین»

کبک که می‌میرد

آوازهایی از خود

برای کوه بر جای می‌گذارد

زنبور که می‌میرد

بوسه‌هایی شیرین از خود

برای باغ بر جای می‌گذارد

طاووس که می‌میرد

چند پر رنگین از خود

برای گلدان بر جای می‌گذارد

آهو که می‌میرد

مشک از خود بر جای می‌گذارد

من که بمیرم

چند شعر تازه و زیبا از خود

برای کردستان بر جای می‌گذارم

13 مرداد 1392 تهران

دانه کولانه 09-04-2013 03:01 PM

ساري گلين - سر له سر راني ترانه كردي - محمد ماملي
 
نقل قول:

نوشته اصلی توسط مهرگان (پست 287789)
ترانه ترکی "ساری گلین" + لینک دانلود - آهنگساز استاد حسین علیزاده
ساری گلین

راز ترانه محبوب ساری گلین :عروس زرد یا خورشید



برای دانـــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــلود کلیــــــــــــــــــــــــــک کنید
Password: www.p30city.net

------------------------------------------------------





زيبا بود مرسي فكر كنم جز در تلويزيون بدون اينكه بدونم شناسنامه اثر چيه تا حالا نشنيده بودم


يه تيكه هاييش برام شبيه ملودي يكي از ترانه هاي قديمي كردي به نام


سر له سر راني بود كه يكي از اجراهاش توسط اقاي محمد مامله بوده كه براتون اپلود كردم






زورم قاوي له دوا دا سر له سر راني تاكو بياني بي وفا بو نمزاني سر له سر راني تاكو بياني بومه ميواني نازنينم


به نظر ميرسه محتواي شعر دو قطب متضاد داره كه احتمالا دلالت بر "انچه فكر ميكردم" و "انچه شد" دارد
در يك قطب نازنيني كه كه تا به صبح سر بر دامان وي داري و در قطب ديگر ياري كه بي وفاست و ندانستم و ياري كه در پي رفتن او بارها به دنبالش فرياد زنان گشته ام.





مهرگان 09-04-2013 06:43 PM

از نگاه یاران به یاران، ندا میرسد .. صدیق تعریف + لینک دانلود
 
شگفتــــــا آقای ادمین! عجب شباهتی داشت! {پپوله}

برای خودم یادآور یکی از آهنگ های محسن نامجو بود ..

منم یه شباهتی بین یه آهنگ با یه آهنگ کردی کشف کردم:

"از نگاه یاران به یاران ندا می رسد

دوره ی رهایی رهایی فرا می رسد

این شب پریشان پریشان سحر می شود

روز نو گُل افشان گل افشان به ما می رسد

بخت آن ندارم که یارم کند یاد من

حال من که گوید که گوید به صیاد من

گرچه شد به نیزار گرفتار به بیداد او

عاقبت رسد عشق رسد عشق به فریاد من

از نگاه یاران به یاران ندا می رسد

دوره ی رهایی رهایی فرا می رسد

ساقیا کجایی کجایی که در آتشم

وز غمش ندانی چه ها می کشم

ساقی از در و بام در و بام بلا می رسد

بر دلم از این عشق از این عشق چه ها می رسد

از نگاه یاران به یاران ندا می رسد

دوره ی رهایی، رهایی فرا می رسد"

بشنــــــــــــــــــــــوید - با صدای استاد تعریف




شعر: فریدون مشیری

---------------------------------------------------------------
البته یاد "جلال محمدیان" می افتید:
ساقیا وه‌هار هات
وه‌هار هات
وه‌سه‌ر چی زمسان
...
بر مبنای آهنگ "حه‌ریر حه‌ریره‌" است و این چیزی بود که کشف کردم!


اکنون ساعت 09:42 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)