نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی
گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی شرمسار توام ای دیده ازین گریهی خونین که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی ش |
شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است
دست طرب از دامن این زمزمه مگسل ر |
روح من بود و پریشان به مزار آمده بود
آوخ این عمر فسونکار بجز حسرت نیست ع |
عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام ک |
نـــا امــیـــدم مــــــکـن از ســــــابـقـۀ لطف ازَل
تو چه دانی که پس پرده که خوبست و که زشت //ت |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم |
حرف يادت رفت پسر
من بخال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمـار تو را دیدم و بیمـار شدم // ي |
ببخشید امید جون دیگه خوابم میاد....
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم ض |
الان كه تازه سر شبه
ضیافت ها به روی موج بر پاست گل نیلوفرم مهمان دریاست // ظ |
ظهور ظاهر احوال خود را
ظهور ظاهر اظهار داری (سنايي) ح |
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست
چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم اینهم از آب و آینه خواهش ماه کردنست نو گل نازنین من تا تو نگاه میکنی و |
وه عجب روييتو داري دلبرا
بيا بنشين بگو از ماورا |
حرفت یادت رفت شاعر معاصر (آریانا)
ب |
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها ل |
لب و دندانت را حقوق نمک |
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست ز |
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت |
کس نداند بجز زات پروردگار
که فردا چه بازی کند روزگار س |
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم ش |
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد م |
مکن بیگانگی با ما چو دانستی که از مایی
دعایی گر نمیگویی به دشنامی عزیزم کن که گر تلخست شیرینست از آن لب هر چه فرمایی گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد ت |
تو که در بند خویشتن باشی
عشق بازی دروغزن باشی گر نشاید بدوست ره بردن شرط یاریست در طلب مردن ب |
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست ز |
زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست |
طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید
همچنان در عمل معدن و کان است که بود ظ |
ظاهر و باطن اگر باشد یکی
نیست کس را در نجات او شکی ه |
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها ب |
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم س |
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا ف |
فلک به موی سپید و تن تکیده مرا خواست
که دوک و پنبه برازد به زال پشت خمیده خبر ز داغ دل شهریار میشوی اما در آن زمان که ز خاکش هزار لاله دمیده ن |
ناليدن بلبل ز نو اموزي عشق است
هرگز نشنيديم ز پروانه صدايي // م |
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را ع |
عیبم بپوش زنهار ای خرقه می آلود
کان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد ق |
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسه ای چند برآمیز به دشنامی چند خ |
حکایتها که با وی از دل بیـتاب میکردم
اگر با سنگ میگفتم دلش را آب میکردم // ب |
به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز
بی غباری که پدید آید از اغیار بیار ر |
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست
متن خبر که یک قلم بیتو سیاه شد جهان حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم ی |
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض |
مهسا خانم چیکار کردی باید با ی میدادی
رندم و حاجتم آن همت رندانهی تست ای کلید در گنجینهی اسرار ازل عقل دیوانهی گنجی که به ویرانهی تست شمع من دور تو گردم به کاخ شب وصل ب |
افشین داداش من درستش کردم |
اکنون ساعت 12:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)