ای ز غم مرده که دست از نان تهیست
چون غفورست و رحیم این ترس چیست |
غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را |
وقتی ز غرور و شوق و شادی
پا بر سر چرخ مینهادی |
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را «همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنائی بنوازد آشنا را» |
مرا تا هست با عشق آشنایى
نبیند چشم بختم روشایى |
مرا در بیستون بر خاک بسپارید
تا شب ها غم بی هم زبانی رابرای کوهکن گویم از آن گمگشته ی من هم نشانی آور ای قاصد که چون یعقوب نابینا سخن با پیرهن گویم... |
مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق
ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست |
سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری
که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد غبار راه راهگذارت کجاست تا حافظ به یادگار نسیم صبا نگه دارد ( حافظ ) |
نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فريادست |
نشان يار مي پرسم به هر كس مي رسم اما
به لب آهسته مي گويم خدايا بي خبر باشد |
اکنون ساعت 01:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)