در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه دارالسلام را |
گرچه غم و رنج من درازی دارد
عیش و طرب تو سرفرازی دارد بر هر دو مکن تکیه که دوران فلک در پرده هزار گونه بازی دارد |
که وقت یاری آمد یاریی کن
درین خون خوردنم غمخواریی کن ز من فربه تران کاین جنس گفتند به بازوی ملوک این لعل سفتند |
خوشست با غم هجران دوست سعدی را
که گر چه رنج به جان میرسد امید دواست |
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را |
چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
خوش باش غم بوده و نابوده مخور |
حدیث آنکه چون دل گاه و بیگاه
ملازم نیستم در حضرت شاه |
اقبال را بجز در دین رهگذار نیست
خود را به جان ملازم این رهگذار دار |
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت
سر من دار که در پای تو ریزم جان را |
واخرم یک بارگی از غم و بیچارگی
سیرم از غمخوارگی منت غمخوارگان |
اکنون ساعت 02:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)