بهاری نو برآر از چشمه نوش
سخن را دست بافی تازه در پوش |
باده خور غم مخور و پند مقلد منیوش
اعتبار سخن عام چه خواهد بودن |
تا مست نباشی نبری بار غم یار
آری شتر مست کشد بار گران را |
من می نه ز بهر تنگدستی نخورم
یا از غم رسوایی و مستی نخورم |
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آبادست شب خوش |
ما بی غمان مست دل از دست دادهایم
همراز عشق و همنفس جام بادهایم |
تا که عشق تو حاصل افتادست کار ما سخت مشکل افتادست آب از دیدهها از آن باریم کاتش عشق در دل افتادست |
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا شادی همه لطیفه گویان صلوات |
گفتم که: بده دادم، بیداد فزون کردی
بد رفت، ندانستم، گفتم: مگرت افتد در عمر اگر یک دم خواهی که دهی دادم ناگاه چو وابینی رایی دگرت افتد |
این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازهروی میباید بود |
اکنون ساعت 12:41 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)