هیچ مژگان دراز و عشوهٔ جادو نکرد
آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کردهاند |
کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند امتحان کن که بسی گنج مرادت بدهند گر خرابی چو مرا لطف تو آباد کند |
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان
چه کند سوخته از غایت حرمان میرفت |
هر که در آتش نرفت بیخبر از سوز ماست
سوخته داند که چیست پختن سودای خام |
اول به وفا می وصالم درداد
چون مست شدم جام جفا را سرداد پر آب دو دیده و پر از آتش دل خاک ره او شدم به بادم برداد |
نداند رسم یاری بی وفایاری که من دارم
به آزار دلم کوشد دلآزاری که من دارم و گر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری دلازاری دگر جوید دل زاری که من دارم |
مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است از آن زمان که بر این آستان نهادم روی فراز مسند خورشید تکیه گاه من است |
در خیمه تن که سایبانیست ترا
هان تکیه مکن که چارمیخش سست است |
نه حریف مهربانست حریف سست پیمان
که به روز تیرباران سپر بلا نباشد |
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد |
اکنون ساعت 03:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)