ببخشید!
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی ی |
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم ن |
نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من
آراستخمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست ر |
رقصیدن سرو حالت گل
بی صوت هزار خوش نباشد |
امير جان حرف انتخابي تعيين نكردي ... با حرف آخر شروع ميكنم
ده روزه مهر گردون افسانه است و افـسون نیکی بـه جای یاران فرصـت شـمار یارا ص |
صوف برکش ز سر و باده صافی درکش
سیم درباز و به زر سیمبری در بر گیر و |
وای چه خسته می کند سردی این قفس مرا
پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا ب |
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم پروانه را شکایتی از جور شمع نیست ت |
ترسـم کز این چمن نبری آسـتین گـل
کز گلشنـش تحمـل خاری نمیکـنی ز |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد ک |
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس گ |
گلبن عیش می دمد ساقی گلغدار کو
باد بهار می وزد باده خوشگوار کو و |
وفا مجوی ز کس ور سخن نمیشنوی
به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا میباش ق |
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم م |
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش ت |
تورانشه خجسته که در من یزید فضل
شد منت مواهب او طوق گردنم ف |
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق
ببست گردن صبرم به ریسمان فراق ز |
ز مهجوران نمیجویی نشانی کجا رفت آن وفا و مهربانی ش |
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فـراق یـار نه آن میکند که بتوان گفت |
حرفت یادت رفت
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود تسبیح شیخ و خرقه زند شرابخوار ز |
ز جور کوکب طالع سحرگهان چشمم
چنان گریست که ناهید دید و مه دانست ج |
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز گ |
گر چه وصالش نه به كوشش دهند
در طلبش آنچه تواني بكوش // ر |
راه عدم نرفت کس از رهروان خاک ف |
فقر ظاهر مبین که حافظ را
سینه گنجینه محبت اوست ق |
قلم شیرین و خط شیرین سخن شیرین و لب شیرین
خدا را ای شکر پاره، مگر طوطی قنادی م |
من که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حریم حرمت اوست ب |
بلای عشق را جز عاشق شیدا نمی داند
به دریا رفته می داند مصیبت های طوفان را // ي |
یادگاریست ز سر حلقهی شوریده سران
گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران ره بیداد گران بخت من آموخت ترا ث |
ثــوابت باشــد اي داراي خـــرمن
اگر رحمي كني بر خوشه چيني ط |
طمع خام بین که قصه فاش
از رقیبان نهفتنم هوس است ض |
نخود سیاه دیگه:p
|
ضد من گشتند اهل اين سرا
تا قيامت عين شد پيشين مرا // ظ |
ظلم کردم ز جهل بر تن خویش
پدرم هم جهول بود و ظلوم پ |
پای سـگ بوسید مجنـون گفتـنـدش چـه شـد
گفت این سگ گاه گاهی کوی لیلا رفته است // ن |
شعرش خیلی قشنگ.
اگه جا داشت سه بار تشکر میزدم;) :53::53::53::53: نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت گ |
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان ش |
شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد
ازدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد ا |
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند
گر از آن یار سفر کرده پیامی داری ل |
لطف حق با تو مدارا ها کند
چون که از حد بگذزد رسوا کند گ |
اکنون ساعت 03:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)