مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد گریه آبی به رخ سوختگان بازآورد ناله فریادرس عاشق مسکین آمد |
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد |
بنگر ز صبا دامن گل چاک شده
بلبل ز جمال گل طربناک شده در سایه گل نشین که بسیار این گل در خاک فرو ریزد و ما خاک شده |
سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
که تا چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ |
گلستان را گلستان را خماری بد ز جور دی
فرستاد او فرستاد او شرابات نباتی را |
فتیم عشق را به صبوری دوا کنیم
هر روز عشق بیشتر و صبر کمترست |
بیا، که بیتو به جان آمدم ز تنهایی
نمانده صبر و مرا بیش ازین شکیبایی بیا، که جان مرا بیتو نیست برگ حیات بیا، که چشم مرا بیتو نیست بینایی |
از بهر بوسه ای زلبش جان همی دهم
اینم همی ستاند و آنم نمی دهد |
بهشت آن ستاند که طاعت برد
کرا نقد باید بضاعت برد |
با آن که در بهشت نميباشد آتشي
رضوان ز غم نشسته بر آتش هزار بار |
اکنون ساعت 10:36 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)