ذرات وجودم
|
من همان ايراني پاک از نژاد آريايم
|
تو کیستی؟
|
هنوزم در پي اونم
|
من مي روم
|
کی مرا با خود از اینجا می بری
|
گفت با من سخنی تازه بگو
قالبی تازه بیار درد را عریان کن واژه ای تازه بساز ابر ذوقت اگر ابستن شعری هم نیست از بخار دل من وام بگیر از دو چشم تر من باران کن زخم چرکین مرا مرهم باش گفتمش می دانم من و تو خسته این تکراریم |
به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی، تک وتنها به تو می اندیشم. همه وقت همه جا من به هر حل که باشم به تو می اندیشم. تو بدان این را،تنها تو بدان! تو بیا تو بمان با من،تنها تو بمان! ّّۀ جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب من فدای تو،به جای همه گل ها تو بخند. اینک این من که به پای تو در افتادم باز ریسمانی کن از آن موی دراز، توبگیر ، تو ببند! تو بخواه پاسخ چلچله ها را،تو بگو! قصه ابر هوا را تو بخوان! تو بمان ،تنها تو بمان! دردل ساغر هستی توبجوش! من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است، آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش! |
شعر زیر از صغیر اصفهانی است: داد درویشــــــی از سر تمــــهــیــــد سر قلیــــان خویش را به مــــریـــــد گفت کز دوزخ ای نـــــکـــو کـــــــردار قـــــدری آتــــش به روی آن بگــــذار بگــــرفت و بـــبـــــرد و بـــــــــاز آورد عقـــــــــد گوهـــــــــر ز درج راز آورد گــــــــفت در دوزخ هــرچـه گـــردیدم درکـــات جحیـــــــــــم را دیــــــــــدم آتـــش و هیــــــزم و ذغــــال نبــــــود اخگـری بهــــــر اشتــعـــــال نبــــــود هیــــچ کس آتشــــــی نمی افروخت ز آتش خویش هر کسی می سوخت |
این نیز بگذرد! سیف فرغانی قصیده ی زیر را در ددمنشی مغولها سروده بود و به خاطر سرایش این شعر ، جان عزیز خودش را از دست داد! هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد باد خزان نکبت ایام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نیز بگذرد چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما نیز بگذرد آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست گرد سم خران شما نیز بگذرد بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت هم بر چراغدان شما نیز بگذرد زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت ناچار کاروان شما نیز بگذرد ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن تأثیر اختران شما نیز بگذرد این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد بیش از دو روز بود از آن دگر کسان بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم تا سختی کمان شما نیز بگذرد در باغ دولت دگران بود مدتی این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد آبیست ایستاده درین خانه مال و جاه این آب ناروان شما نیز بگذرد ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع این گرگی شبان شما نیز بگذرد پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست هم بر پیادگان شما نیز بگذرد ای دوستان! به نیکی خواهم دعای سیف یک روز بر زبان شما نیز بگذرد روحش شاد ! |
اکنون ساعت 09:21 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)