یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد |
عمر را از سر بگیرید ای مسلمانان که یار
نیستان را هست کرد و عاشقان را داد داد |
ببخشید مهدی جان در این شعر ، نِیِستان بود نه نیستان .
به هر حال ... بنگر ز جهان چه طرح بربستم ؟ هیچ ! وز حاصل عمر چیست در دستم ؟ هیچ ! شمع طربم ولی چو بنشستم ، هیچ ! من جام جم-ام ولی چو بشکستم ، هیچ ! |
درسته محمد جان اشتباه دیدم. معذرت:53:
هر آن که راز دو عالم ز خط ساغر خواند رموز جام جم از نقش خاک ره دانست |
چو رخت خویش بر بستم از این خاک
همه گفتند :«با ما آشنا بود.» ولیکن کس ندانست این مسافر چه گفت و با که گفت و از کجا بود |
ای مسافر دل منه بر منزلی
که شوی خسته به گاه اجتذاب زانک از بسیار منزل رفتهای تو ز نطفه تا به هنگام شباب |
ایام شباب است شراب اولیتر
با سبز خطان باده ناب اولیتر عالم همه سر به سر رباطیست خراب در جای خراب هم خراب اولیتر |
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب |
به اميد آن كه شايد برسد به خاك پايت
چه پيام ها سپردم همه سوز دل صبا را |
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست |
اکنون ساعت 07:25 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)