ای شرمزده غنچهٔ مستور از تو
حیران و خجل نرگس مخمور از تو گل با تو برابری کجا یارد کرد کاو نور ز مه دارد و مه نور از تو |
مستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاند
ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست |
دوش لعلش عشوهاي ميداد حافظ را ولي
من نه آنم کز وي اين افسانهها باور کنم |
سراینده بسیار همراه کرد
به افسانهها راه کوتاه کرد دبیران و زروان و دستور شاه برفتند یک روز پویان به راه |
رحمان لایموت چو آن پادشاه را
دید آن چنان کز او عمل الخیر لایفوت جانش غریق رحمت خود کرد تا بود تاریخ این معامله رحمان لایموت |
فراموشم مکن یا رب ز رحمت
اگر غیر تو را من یاد کردم |
مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو |
ای دل غم این جهان فرسوده مخور
بیهوده نئی غمان بیهوده مخور |
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامدهست و روزی که گذشت |
اکنون ساعت 01:30 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)