مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستودو ثنا کرد و بدو داد همه کار |
هوشیاران سر فکنده جمله خود از بیم و ترس
پیش او صفها کشیده بیدعا و بیثنا و آنک مستان خمار جادوی اویند نیز چون ثنا گویند کز هستی فتادستند جدا |
چون می از خم به سو رفت و گل افکند نفاب
فرصت عیش نگهدار و بزن جامی چند |
ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق دوست را با ناله شبهای بیداران خوش است |
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم |
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی تا چو مجمر نفسی دامن جانان گیرم جان نهادیم بر آتش ز پی خوش نفسی |
دلبر جانان من برده دل و جان من
برد دل و جان من دلبر جانان من |
جان که صافی شدست در قالب
جز که آیینه دار جانان نیست جمع شد آفتاب و مه این دم وقت افسانه پریشان نیست |
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم |
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت |
اکنون ساعت 03:34 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)