ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی |
تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی
بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت |
ای صبا امشبم مدد فرمای
که سحر گه شکفتنم هوس است |
وقت سحر است خیز ای طرفه پسر
پر باده لعل کن بلورین ساغر کاین یکدم عاریت در این گنج فنا بسیار بجوئی و نیابی دیگر |
چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن
با لشگر غم چه بایدت کوشیدن سبز است لبت ساغر از او دور مدار می بر لب سبزه خوش بود نوشیدن |
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمیباید زیست این سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست |
روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طربخانه ازین کهگل کرد |
بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست جان فدای دهنش باد که در باغ نظر چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست |
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود میل سمن نمیکند |
سرش راست بر شد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کاربند پذیرندهٔ هوش و رای و خرد مر او را دد و دام فرمان برد |
اکنون ساعت 12:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)