رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم او یک نظر نکرد |
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان
چه کند سوخته از غایت حرمان میرفت |
سری دارم چو حافظ مست لیکن
به لطف آن سری امیدوارم |
ترکیب پیالهای که درهم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست چندین سر و پای نازنین از سر و دست از مهر که پیوست و به کین که شکست |
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد |
معاش خانه جانم اگر نه از قرص خورشید است
چرا ای خانه بیخورشید تو روشن نمیآیی |
اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمییت |
آدمیت رحم بر بیچارگان آوردنست
کادمی را تن بلرزد چون ببیند ریش را راستی کردند و فرمودند مردان خدای ای فقیه اول نصیحت گوی نفس خویش را |
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ريش باد آن دل كه با درد تو خواهد مرهمي |
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی |
اکنون ساعت 12:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)