تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجملهاش فروخوان از میوهٔ بهشتی |
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
دروفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع :53: |
عالم همه سر به سر رباطیست خراب در جای خراب هم خراب اولیتر |
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست |
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت وز بستر عافیت برون خواهم خفت |
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جنابت |
اکنون ساعت 07:21 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)