در دایره ای که آمدن و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست |
تو یار خواجه نگشتی به صد هنر ، هیهات
که بر مراد دل بی قرار من باشی |
یار با ما بی وفایی می کند
بی دلیل از من جدایی می کند شمع جانم را بکشت آن بی وفا جای دیگر روشنایی می کند |
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم |
ما را به دعا کاش فراموش نسازند
رندان سحرخیز که صاحب نظرانند |
در حلقه ی گل و مل خوش خواند دوش بلبل هات الصبوح هبو یا ایها السکارا |
آن چه بر من میرود دربندت ای آرام جان
با کسی گویم که در بندی گرفتار آمدست |
تمام شد گل های گلدانم
شکوه ها را سر کنم تا کی؟ بی تو طبع شعر من پژمرده است این غزل از بر کنم تا کی؟ |
یک قصه بیش نیست سخن عشق واین عجب
از هــر زبـان کـه میـشنوم نـامکـرر اســت |
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت |
اکنون ساعت 05:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)