این که خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است |
چون بر سر کوی یار خسبیم
بالین و لحاف ما ثریاست چون در سر زلف یار پیچیم اندر شب قدر قدر ما راست |
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت |
همچو احمد که کمند انداخت جانش
تا کمندش برد سوی آسمانش گفت حقش ای کمندانداز بیت آن ز من دان ما رمیت اذ رمیت |
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند |
آن سيه چرده که شيريني عالم با اوست
چشم ميگون لب خندان دل خرم با اوست |
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست |
بتا چون غمزهات ناوک فشاند
دل مجروح من پیشش سپر باد چو لعل شکرینت بوسه بخشد مذاق جان من ز او پرشکر باد |
بی لعل لبت وصف شکر مینتوان کرد
بی عکس رخت فهم قمر مینتوان کرد چون صدقه ستانی است شکر لعل لبت را وصف لب لعلت به شکر مینتوان کرد |
تو مگر بر لب آبی به هوس ببنشینی
ورنه هر فتنه که بینی همه از خود بینی |
اکنون ساعت 12:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)