پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   متن ترانه های لحظات دلتنگی ما (http://p30city.net/showthread.php?t=1173)

ابریشم 11-03-2010 04:21 PM

يک روز از تو

از درختان خيابان شلوغ

از همه کلبه هاي بي فروغ

دور خواهم شد.

يک روز مي گذرم از هر چه هياهو

از هر چه آرزو

یک روز پرواز

سهم چشمان بسته ام خواهد شد.

روزي که از همه ي پنجره ها

آيينه ها و همه ي آرزو ها دست خواهم کشيد.

و آنگاه بال هايم پرواز را تجربه خواهد کرد.

ابریشم 11-03-2010 04:21 PM

همیشه اول فصل بهار می خندم
تو دیده ای چقدَر بی قرار می خندم
ولی نیامدی امسال ، حال من خوش نیست
عجیب نیست که بی اختیار می خندم
خبر رسیده که عاشق شدی ، نمی دانی
به حال و روز خودم زار زار می خندم
پرنده ای که قفس در بهار را می خواست
پریده است برای چه کار ؟ [ می خندم ]
به زیر بال و پرم زرد زرد می افتند
به روی شاخه ی شان قار قار می خندم
خبر رسیده که مردی گرفته دستت را
خبر رسیده که من داغدار می خندم ؟
خبر رسیده که اشکی نمانده در چشمم ؟
خبر رسیده که در شوره زار می خندم ؟
خبر رسیده که یک شهر دور من جمعند ؟
خبر رسیده که دیوانه وار می خندم ؟
خبر رسیده ...؟ رسیده...؟ بگو دِ لامصب
بگو ... دِ ... تف به تو ای روزگار... می خندم
به خنده های مکرر که گریه می پاشند
به این ردیف سمج چند بار می خندم
چهار پایه ی دنیا هُلم نمی دهد و ...
نه مثل حلقه ی بالای دار می خندم
به جای اسم تو بمبی تهِ تهِ قلبم
چهار، سه، دو و یک ... انفجار...می خندم

ابریشم 11-03-2010 04:22 PM

يك بار ديگر خواستم اينجا بيايي
دعوا كني، فحشم دهي... اما بيايي!
من را بگو، خيسم ولي از اول صبح
چتر خودم را بسته بودم تا بيايي
هي چتر من! شايد تو هم فهميده باشي
بي مصرفي روزي كه بي سارا بيايي
سارا ! نمی دانی در این باران چه عشقیست
وقتی « ولیعصر» را بالا بیایی
وقتي كه زير پاي آدم، قالي برگ
سر مي خورد اما تو سربالا بيايي
فكر كسي كه دوست داري با تو باشد
اما خودت آن تكه را تنها بيايي
حتی كسي دیگر جلودارت نباشد
وقتي بخواهي بين ماشينها بيايي
سارا! دو ماه پيش يادت هست؟!... با من
مي خواستي تا آخر دنيا بيايي
تا آخر دنيا نمي خواهم، همين جا
اصلا همین جا می نشینم تا بیایی



ابریشم 11-03-2010 04:23 PM


مهربانم، ای خوب!

یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که این جا
بین آدم هایی، که همه سرد و غریبند با تو
تک و تنها، به تو می اندیشد
و کمی،دلش از دوری تو دلگیر است....
مهربانم، ای خوب!
یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که چشمش ،
به رهت دوخته بر در مانده
و شب و روز دعایش اینست؛
زیر این سقف بلند،هر کجایی هستی، به سلامت باشی
و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد...
مهربانم، ای خوب!
یاد قلبت باشد؛یک نفر هست که دنیایش را،
همه هستی و رؤیایش را، به شکوفایی احساس تو، پیوند زده
و دلش می خواهد، لحظه ها را با تو، به خدا بسپارد....
مهربانم، ای خوب!
یک نفر هست که با تو
تک و تنها، با تو
پر اندیشه و شعر است و شعور!
پر احساس و خیال است و سرور!
مهربانم، ای خوب!
یاد قلبت باشد؛یک نفر هست که با تو، به خداوند جهان نزدیک است
و به یادت، هر صبح، گونه سبز اقاقی ها را
از ته قلب و دلش می بوسد
و دعا می کند این بار که تو
با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی
و پر از عاطفه و عشق و امید
به شب معجزه و آبی فردا برسی…

behnam5555 11-03-2010 10:11 PM



ساغر شکسته ام ساغی مخمور جام چشمانت

بیار پیاله ی مخموری خدا و جان جانانت

باده پرست مخمور و مست بهر ان لب میگونت

نا بریده جان رهیده سایه ی سرو روانت

خراب چشم شهلایت تو ای ساقی مستان

جان رفته به تن باز آر دم عیسای دورانت

چون تو شدی جان ز تن شدکشته ی تیر غمزه ام

شدم شهید محرابت به دو ابروی کما نت

گرم آن یاهوی شبگرد ورنه آن رند خرابات

مغفورم و یا معذب تو و خدای رحمانت

مسند نشین ملک دل آنروز شدی ای پادشه

که رواق چشمانم را کردی آشیان ودیوانت

دلم فریفته ی خال شبگون روی گونه ات

آشفتگی آموخت سرم صبا چاک گریبا نت

سودازده ی آن چشمم مفسر طالعم شد

"اسرار"یوسف زمان شد اندر چاه زنخدانت



behnam5555 11-05-2010 09:08 PM



یک ...

يک آواز ميتواند لحظه اي را برانگيزد
يک گل ميتواند رويايي را بيدار کند
يک درخت ميتواند آغازگر جنگلي باشد
يک پرنده ميتواند پيام آور بهار باشد
يک لبخند آغازگر دوستي است
يک دست گرفتن ترفيع دهنده ي روح است
يک ستاره ميتواند کشتي را در دريا هدايت کند
يک کلمه ميتواند هدفي را شکل دهد
يک قدم ميبايستي شروع کننده ي يک سفر باشد
يک روح هامان را به اوج ميرساند
يک تبسم بر نو ميدي غلبه ميکند
يک پرتو آفتاب اتاقي را روشن ميکند
يک شمع ظلمت را تباه ميسازد
يک قلب ميتواند حقيقت را بشناسد
يک زندگي ميتواند تفاوت را به وجود آورد



BaHaReH 11-06-2010 05:13 PM

باران که می بارد تو می آیی بارانِ گل ، بارانِ نیلوفر
باران ِمهر و ماه و آئینه بارانِ شعر و شبنم و شبدر


باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ ِ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری


غم می گریزد ، غصه می سوزد شب می گدازد ،سایه می میرد
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد..... تا شعر باران تو می گیرد........


از لحظه های تشنه ی بیدار تا روزهای بی تو بارانی
غم می کُشد ما را و می بینی دل می کِشد ما را تو می دا نی.....

BaHaReH 11-06-2010 05:15 PM

http://salijoon.us/mail/890812/Rain/Rain-%2823%29.jpg

shokofe 11-08-2010 03:09 PM

سکوت ، سکوتی در اعماق یک قلب بی طاقت ، مثل این دلشکسته که به امید طلوعی دوباره ، امشب را تا سحر بیدار نشسته .

دیگر صدای تیک تیک ساعت نیز بیصداست ، زمان همچنان میگذرد اما خیلی کند!
انگار عاشق این لحظه هاست ، با ما نامهربان است ، دوست دارد لحظه های تنهایی را.
خواستم همزبانم دل تنهایم باشد ، انگار که این دل نیز در حسرت روزهای عاشقیست!
و تنها سکوت در فضای دلگیر خانه ، حس میکنم بیشتر از هر زمان بی کسی را .

قطره ای اشک در چشمانم حلقه زد ، بغض گلویم شکست ، و اینبار چند لحظه ای سکوت با صدای گریه هایم شکست.

اشکهایم تمام شد ، دوباره آرام شدم ، سکوت آمد و دوباره آن لحظه ی تلخ تکرار شد.

مهبا 11-08-2010 07:03 PM

درختا سردشونه فصل پاییزه

دوباره آسمون اشکاشو می ریزه

دوباره تو دلم این روزا مهمونی

منم و یاد تو ،هوای بارونی

بوی بارون یعنی آواز دلتنگی

یعنی دلواپسی ،آغاز دلتنگی

نم بارون یعنی چشمای پژمرده

یعنی کمبود حس تو،تو این دستای سر خورده

چقد این قطره ها غمگین و سنگینه

مث یه تیر تو قلب خاطرات میشینه


اکنون ساعت 05:00 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)