پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   غمنامه (http://p30city.net/showthread.php?t=639)

shokofe 11-01-2010 12:22 PM

حالمان بد نیست غم کم می خوریم
کم که نه هر روز کم کم می خوریم
آب می خواهم سرابم میدهند
عشق می ورزم عذابم میدهند
خود نمیدانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی آفتاب
خنجری بر قلب بیمارم زدند
بی گناهی بودم و دارم زدند

SonBol 11-02-2010 09:05 PM

حرف های ما هنوز نا تمام ...

تا نگاه می کنی :

وقت رفتن است

باز هم همان حکایت همیشگی !

پیش از آنکه باخبر شوی

لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود

آی ...

ای دریغ و حسرت همیشگی

ناگهان

چقدر زود

دیر می شود !

shokofe 11-02-2010 09:15 PM

منم دلتنگ دلتنگم

منم ، دلتنگ دلتنگم ، منم ، يک شعر بيرنگم
منم ، دل رفته از چنگم ، منم ، يک دل که از سنگم
منم ، آواز طولاني ، منم ، شبهاي باراني
منم ، انساني ام فاني ، خداوندا تو ميداني …
منم ، در متن يک دردم ، منم ، برگم ، ولي زردم
منم ، هستم ، ولي سردم ، منم ، مرده م ، منم مرده م
منم ، يک بغض پر باران ، منم ، غمهاي بي سامان
منم ، هستم دراين زندان ، منم ، زخمهاي بي درمان
منم ، دارم تب و تابي ، ز تنهائي ، ز بيتابي
منم ، رفته به گردابي ، مرا بايد که دريابي !!

behnam5555 11-02-2010 11:43 PM

خواب رؤیای فراموشیهاست

خواب را دریابيم
که در آن دولت خاموشیهاست
من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم
و ندایی که به من می گوید :
گر چه شب تاریک است
دل قوی دار ، سحر نزدیک است
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند
مهر در صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا می چیند
آسمانها آبی
پر مرغان صداقت آبی ست
دیده در آینه ی صبح تو را می بیند
از گریبان تو صبح صادق
می گشاید پر و بال
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری
نه
از آن پاکتری
تو بهاری ؟
نه
بهاران از توست
از تو می گیرد وام
هر بهار اینهمه زیبایی را
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم تو
سبزی چشم تو
دریای خیال
پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز
مزرع سبز تمنایم را
ای تو چشمانت سبز
در من این سبزی هذیان از توست
زندگی از تو و
مرگم از توست
سیل سیال نگاه سبزت
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم
و دراین راه تباه
عاقبت هستی خود را دادم
آه سرگشتگی ام در پی آن گوهر مقصود چرا
در پی گمشده ی خود به کجا بشتابم ؟



مهدی 11-02-2010 11:57 PM

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غرق مستی دارد هوای باران
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم
شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
باید شود هویدا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
فردا به چشم اما امشب دلم گرفته


behnam5555 11-02-2010 11:57 PM



شعری از فریدون حلمی

---نه مرادم نه مریدم
نه پیامم نه کلامم
نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم...

گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان
را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی بخود آی
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی
و گلِ وصل بـچیـنی....


behnam5555 11-03-2010 12:01 AM



ای دوست قبولم کن وجانم بستان
مستم کن وز هر دو جهانم بستان
با هر چه دلم قرارگیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی ازآنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
بازآ که تا به خود نیازم بینی
بیداری شبهای درازم بینی
نی نی غلطم که خود فراق تو مرا
کی زنده رها کند که بازم بینی
هر روز دلم در غم تو زارتراست
وز من دل بی رحم تو بی زارتراست
بگذاشتیم ،غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است
برمن دروصل بسته میدارد دوست
دل رابه عطا شکسته می خواهد دوست
زین پس من و دل شکستگی بردراو
چون دوست، دل شکسته می دارد دوست
خود ممکن آن نیست که بر دادم دل
آن به که بر سودای توبسپارم دل
گر من به غم عشق تو نسپارم دل
دل را چه کنم بهر چی می دارم دل
درعشق تو هرحیله که کردم هیچ است
هرخون جگرکه بی توخوردم هیچ است
از درد تو هیچ روی درمانم نیست
درمان که کند مرا که دردم هیچ است
من بودم ودوش آن بت بنده نواز
از من همه لابه بود و از وی همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه حدیث ما بود دراز
دل تنگم و دیدار تو درمانم است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچه کز غم هجران تو بر جان من است
ای نور دل و دیده و جانم چونی
وی آرزوی هر دو جهانم چونی
من بی لب لعل تو چنانم که مپرس
تو بی رخ زرد من ندانم چونی
افغان کردم برآن فغانم می سوخت
خامش کردم چون خامشانم می سوخت
از جمله کرانها برون کرد مرا
رفتم به میانی، در میانم می سوخت
من درد تو را زدست آسان ندهم
دل برنکنم زدوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
که آن درد به صد هزار درمان ندهم
در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زهرآب چشیده ام مرا قند چه سود
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است پای بر بند چه سود
من ذره وخورشید لقایی تو مرا
بیمار غمم عین دوایی تو مرا
بی بال و پر اندر پی تو می پرم
من که شده ام چو کهربایی تو مرا
غم را بر او گزیده می باید کرد
وز چاه طمع بریده می باید کرد
خون دل من ریخته می خواهد یار
این کار مرا به دیده می باید کرد
آبی که از این دیده چو خون می ریزد
خون است بیا ببین که چون می ریزد
پیداست که خون من چه برداشت کند
دل می خورد و دیده برون می ریزد
عاشق همه سال مست و رسوا بادا
دیوانه و شوریده و شیدا بادا
با هوشیاری غصه هر چیز خوریم
چون مست شدیم هرچه بادا بادا
دل در غم عشق مبتلا خواهم کرد
جان را سپر تیر بلا خواهم کرد
عمری که نه در عشق تو بگذاشته ام
امروز به خون دل قضا خواهم کرد
از بس که برآورد غمت آه از من
ترسم که شود به کام بدخواه از من
دردا که زهجران تو ای جان جهان
خون شد دلم و دلت نه آگاه از من
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
سودای تورا زمانه می بس باشد
هرگوش تو را ترانه می بس باشد
در کشتن ما چه می زنی تیغ جفا
ما را سر تازیانه ای بس باشد
ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم
شعر و غزل و دوبیتی آموخته ایم
در عشق که او جان و دل ودیده ماست
جان ودل ودیده هر سه را سوخته ایم
اندر دل بی وفا غم وماتم باد
آن را که وفا نیست زعالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جزغم ، که هزار آفرین برغم باد

مولانا

behnam5555 11-03-2010 12:04 AM

چند خط کوتاه

شاید!
شعر همین است
که من عاشق تو باشم
و تو!
با هر که می‌خواهی

« ۲ »

کاش
هم‌چون داغ آب
بر جویبار
نشانه‌ای داشتم

« ۳ »

می‌گویم: سلام
کسی جوابم نمی‌دهد
پس خدانگهدار می‌گویم!
شاید از سر اتفاق
کسی دست‌هایش تکان بخورد

«۴»

دیگر!
آدمی را دوست نمی‌دارم
می‌خواهم درخت باشم
پرندگان را
بیش‌تر دوست دارم


«۵»

فکر می‌کنی
برای فریب‌دادن شب
چقدر باید مهربانی کرد؟

« ۶ »

هرگز عاشق نبوده
خطی صاف
« ۷ »

شاعر که باشی
دنیا برای بخشیدن
کوچک‌ترین واژه است



مهدی 11-03-2010 12:11 AM

دلم گرفته آسمون نميتونم گريه کنم
شکنجه ميشم از خودم نميتونم شکوه کنم
انگاري کوه غصه ها رو سينه من امده
آخ داره باورم ميشه خنده به ما نيومده
دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم
تو روزگار بي کسي يه عمر که دربدرم
حتي صداي نفسم ميگه که توي قفسم
من واسه آتيش زدن يه کوله بار شب بسم
دلم گرفته آسمون يکم منو حوصله کن
نگو که از اين روزگار يه خورده کمتر گله کن
منو به بازي ميگيره عقربه هاي ساعتم
برگه تقويم ميکنه لحظه به لحظه لعنتم
آهاي زمين يه لحظه تو نفس نزن
نچرخ تا آروم بگيره يه آدم شکسته تن



SonBol 11-03-2010 09:23 PM

نگاه کن که غم درون دیده ام



چگونه قطره قطره آب می شود



چگونه سایه ی سیاه سرکشم



اسیر دست آفتاب می شود



نگاه کن



تمام هستیم خراب می شود



اشاره ای مرا به کام می کشد



مرا به اوج می برد



مرا به دام می کشد



نگاه کن



تمام آسمان من



پر از شهاب می شود



تو آمدی ز دورها و دورها



ز سرزمین عطر ها و نورها



نشانده ای مرا کنون به زورقی



ز عاج ها ، ز ابرها ، بلورها



مرا ببر امید دلنواز من



ببر به شهر شعر ها و شورها



به راه پر ستاره می کشانی ام



فراتر از ستاره می نشانی ام



نگاه کن



من از ستاره سوختم



لبالب از ستارگان تب شدم



چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل



ستاره چین برکه های شب شدم


اکنون ساعت 09:09 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)