ضد و ندش نیست در ذات و عمل
زان بپوشیدند هستی ها خلل ف |
فلک افروزتر از عقد ثریا داری |
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به
که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی ر |
روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک
لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست /ر///:d:d |
رواق منـظر چشم مــن آشیــانۀ توست
کرم نما و فرودآ که خانه ، خانۀ توست // ت |
تو مو بینی و مجنون جلوه ی ناز
تو ابرو او اشارت های ابرو ک |
کشیده جام و سر بیگنه کشی دارد
عجب که بر نکشد تیغ و قصد ما نکند ل |
لب تو خضر و دهان تو آب حیوان است |
برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدارا چ |
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما گ |
گر پیر مناجات است ور رند خراباتی
هر کس قلمی رفته ست بر وی به سرانجامی خ |
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند |
به آه و نالهی شبها اسیرم کرد و فارغ شد
چرا با تیره روز خود کسی اینها کند یا رب ش |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن |
گر از یادم رود عالم تو از یادم نخواهی رفت
به شرط آن که گهگاهی تو هم از من کنی یادی خوشا غلطیدن و چون اشک در پای تو افتادن اگر روزی به رحمت بر سر خاک من استادی پ |
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند // ج |
جمالت معجز حسنست لیکن
حدیث غمزه ات صبر جمیل است ش |
شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد // ز |
زورت ار میرود با ما
با خداوند غیبدان نرود ر |
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود // ی |
یکی را زشتخویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت ای خوبفرجام بتر زانم که خواهی گفتن آنی که دانم عیب من چون من ندانی ک |
کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود
حــاجــی احــرام دگـر بند ببیـن یار کـجـاسـت // گ |
گلی نا چیز در حمام روزی
رسید از دست محبوبی بدستم بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی گلاویز تو مستم ه |
هواي ديده طوفاني، دلم درياي محنتها
گهي مي بارد اين ابر و گهي مي غرد اين دريا // ش |
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهد ب |
بهر امتحان اي دوست ، گر طلب كني جان را
آنچنان بر افشانم ، كز طلب خجل ماني // س |
سود دریا نیک بودی،گر نبودی بیم موج
صحبت گل خوش بدی، گر نیستی تشویش خار م |
مرا میبینی و هر دم ز یادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم // و |
وقتی افتاد فتنه ای در شام
هر یک از گوشه ای فرارفتند روستا زادگان دانشمند بوزیری پادشاه رفتند پ |
پروانه امشب پر مزن اندر حریم یار من
ترسم صداي شب پرت از خواب بيدارش کند // ف |
فرشته ای که وکیلست بر خزاین باد
چه غم خورد که بمیرد چراغ پیر زنی خ |
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است م |
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست د |
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی بینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم // ن |
نه بر حکم شرع آب خوردن خطاست
وگر خون به فتوی بریزی رواست د |
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت ع |
علی ای همای رحمت تو چه ایتی خدا را
که بما سوا فکندی همه سایه ی هما را ل |
لنگ لنگان قدمی بر میداشت
هر قدم دانه ی شکری میکاشت ع |
عمر گرانمایه درین صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا ای شکم خیره به نانی بساز تا نکنی پشت بخدمت دو تا ل |
لعل تو که هست جان حافظ
دور از لب مردمان دون باد ص |
اکنون ساعت 05:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)