ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم فردا که ازین دیر فنا درگذریم با هفت هزار سالگان سر بسریم |
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت |
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی |
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم فردا که ازین دیر فنا درگذریم با هفت هزار سالگان سر بسریم |
امروز که در نزد توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت |
که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد پیش عشاق تو شبها به غرامت برخاست |
شنیدستم که شهبازی کهنسال
کبوتر بچه ای را کرد دنبال |
ریشهٔ نخل کهنسال از جوان افزونترست
بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را |
منم که گوشه ی میخانه خانقاه من است دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است |
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد |
اکنون ساعت 03:38 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)