پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   تالارهای آزاد (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=192)
-   -   پاتوق آزاد کاربران پی سی سیتی - همفکری - بحث و درد دل (http://p30city.net/showthread.php?t=3619)

Saba_Baran90 10-28-2012 06:13 PM

خاله رزی جون منم همینو میگم
میگم نمیشه تقصیرو کامل به گردن مادرش انداخت که چرا خواسته همچین کاری بکنه
آدم باید به این فکر کنه که اون مادر هم حتما مشکلش اینقدر بزرگ بوده که بعد این همه سال دیگه نتونسته تحمل کنه
میگم همه مقصرند
هم پدرش هم مادرش و هم خودش
اما با خاطره خانوم هم موافقم
این راه حل واقعا به نفع هیشکی نبوده
اینطور چیزهایی رو مردم بعد یه مدت فراموش می کنن
خوب نیست آدم بخاطر همچین چیزی و بخاطر حرف دیگران این بلا رو سر خودش و خونوادش بیاره
من هم میگم یکی هم باید یه خورده به اون مادر حق بده
جایگاه و حال و روز اون الآن از همه بدتره
اول اینکه مردم همه اونو مقصر می دونن بدون اینکه به این توجه کنن که اون خانوم هم به دلیلی دیگه نتونسته تحمل کنه
باید به اون هم حق داد برا خودش تصمیم بگیره و برا خودش چیزی رو بخواد
به قول خاله رزی پدر از این لیست رفته کنار درحالیکه قطعا اون هم مقصره
و دوم اینکه هیچکس اون دخترخانوم رو بیشتر از مادرش دوست نداشته
حالا اون مادر مونده با این داغ و زندگی ای که ادامه اش قبل از اینم براش سخت شده بود
حالا دیگه نه می تونه بمونه نه می تونه بره و این واقعا براش دردناکه
بیشتر از همه باید برای مادرش صبر خواست از خدا
چون از این به بعد باید جواب حرف مردم هم بده درحالیکه اون مادر هم حق داشته برای خودش آرامش بخواد و من مطمئنم با فرهنگی که تو این جامعه هست، هیشکی پدر رو مقصر نمیدونه درحالیکه بیشتر تقصیرها به نظرم متوجه پدره
هم اونها مقصرند که نتونستن با خودشون قضیه رو حل کنن
و هم این دخترخانوم که برای همیشه آرامشو از خونوادش گرفته و فرصت زندگی آینده خودش رو هم از بین برده
خدا همه رو به راه راست هدایت کنه

bigbang 10-28-2012 07:03 PM

سلام به همه دوستان ، خوب خیلی از شنیدن خبرهای این طوری ناراحت میشن
اما به هر حال هر کسی یه مدل هست دیگه ، دختره هم خودش و راحت کرد دیگه حوصله جنگ و دعوا و بحث این داستانا رو نداشت ، قرص برنج رو زد و رفت به ملکوت اعلاء آدمها اینطوری هستند ، بعضی ها خیلی حساسن نباید به درشتی باهاشون صحبت کرد وگرنه این اتفاقا براشون میفته ، خلاصه صبر هر کی هم یه حدی داره
من هیچوقت نمیگم مادره بیشتر مقصر بوده یا پدره
اما مطمئنم دختره مقصر نبوده ! حالا دیگه شده ، خدا مستوجب بخشش کنه ایشون رو
حرف مردم هم مهم نیست ، مهم این هست که از این به بعد زندگی بهتری برای خودشون داشته باشن ، اصلاً میتونن برن یه شهر دیگه ، دیگه اونجا نباشن که زیر بار حرف مردم هم نباشن ، دخترش 20 ساله بوده عاقل و بالغ تصمیمی گرفته خودش مسئوله ، شاید من هم یه روز جز قرص برنج راه حل دیگه ای جلوی خودم نبینم پدر و مادرم مسئول این کار من نیستن مردم باید اینو متوجه بشن
هر کسی راه خودش رو میره ، جوون بعد از 20 سالگی استقلال طلب میشه و خودش برای خودش تصمیم میگیره ، اینجا راهشو دیگه از پدر و مادرش جدا میکنه
اگر کافر بشه به خدا باز خودش شده ، اگر هم مومن بشه باز هم خودش شده
فکر سرد مردن ، گاهی به این فکر میکنم که قراره چطور بمیرم ، ماشین منو میزنه ، از جایی میفتم ، بر اثر سانحه میمیرم یا مرگم طبیعی هست ! یا این که چند سال عمر میکنم ! یک دفعه به فکر فرو رفتم ایکاش تو اوج جوونی مثلاً 25 ، 26 برم ، اصلاً دوست ندارم پیر بشم ، پدربزرگ پدرم یادم هست روزهای آخر عمرش خیلی درد کشید من وقتی میدیدمش که داریم کمکش میکنیم احساس ناراحتی رو از تو چشماش میخوندم
انگار دوست داشت خودش کارهای خودش رو انجام بده ، 50 سال کار بی منت شبانه روز خلاصه مطمئن بودم از مردن باکی نداشت ولی از این که ما کارش رو انجام بدیم به شدت ناراحت بود من هم میخوام مثل پدربزرگم عزت نفس داشته باشم و هم توانایی
پدربزرگم بر اثر بیماری فوت کرد 80 و خورده ای سالش بود پدرم آخرین فرزند پدربزرگم هست
دوست دارم مردنم هم اینطوری نباشه که حالا روز عید قربون با جفتک گوسفند مغزم بریزه بیرون
یا این که به دست یک دزد کشته بشم ، دوست دارم مردنم آروم باشه مثل این که شب بخوابم و صبح بیدار نشم ، یا این که اگر حادثه ای هست مثلاً لااقل زیاد درد نکشم .


رزیتا 10-28-2012 09:30 PM

آره صبا جون متوجه شدم، اگه مستقیما مخاطبم رو شما قرار دادم
چون در موردش صحبت کرده بودی منم خواستم نظرمو بگم

محمد حالا که اینو گفتی منم یه چیزی بگم
من تو زندگیم اهل کلاس گذاشتن و این حرفا نیستم
اما دوست دارم مرگم با کلاس باشه مثلا تو دریا غرق بشم
یا اینکه کشتیم بره زیر آب "فرقی نمیکنه فقط تو اقیانوس یا دریا بمیرم"
و یا با هواپیما سقوط کنم
البته کما هم بد نیست، اینروزا مد شده همه میرن تو کما
اگه موارد بالا نشد، ترجیح میدم برم تو کما



ماهین 10-28-2012 10:05 PM

شب همگی همراه با ارامش
فکر کنم فضامون خیلی غمگین شد ...
دوست جونام ببخشیدم !! گاهی غممون اونقدر بزرگه که در توانمون نیست تنهایی جابجاش کنیم ...
ممنونم از همدردی همگیتون.
رزیتا جون من دوست دارم تو خواب بمیرم !
اما خب دلم می خواد زیاد عمر کنم ...
دیگه بعد از 100 کم کم آماده شم برا مردن :d
اصلا هم دلم نمی خواد دور و برم شلوغ باشه ...یه جای سر سبز تو یه خونه ی کوچیک با یه کتابخونه ی بزرگ و کلی فیلم ...!

bigbang 10-28-2012 10:11 PM

هه هه سر همتون کلاه رفت خدا عمر همه شماها به من بده ایشاالله :d
اییییییییییی خدا نکنه من بمیرم ، من بمیرم کی میخواد جایزه نوبل بگیره ، تازشم من از خدا عمر نوح میخوام تا ببینم این برنامه بلند مدت میان مدت واقعاً آخرش چی میشه
اصلاً دقیقاً میخوام قبل اسرافیل بمیرم
بعد انشاءالله خدا تو سرنوشتم بزاره پولدار بشم ، خوشبخت بشم ، کلی مسافرت برم تفریح کنم
جای همتون هم خوش بگذرونم ، اینجا بدون فیلمی از بهرام توکلی :d
ولی نه جدای از شوخی خیلی زندگی رو دوست دارم هر چی میخواد تلخ باشه ، باشه میخوام زنده باشم سالم باشم ، کلی چیزهای خوب هست که باید تجربه کنم هنوز جوونم دنیا ندیده ام کلی امید و آرزو دارم مگه میشه ، خدا نکنه بمیرم

Afsaneh_roj 10-28-2012 10:14 PM

چرا مرگ؟؟؟؟؟؟
 

شب بخیر دوستان:53:
نقل قول:

نوشته اصلی توسط رزیتا (پست 271060)
مرسی افسانه جون منم لنگه ی خودتم تو بچه پر رو کردن
خلاصه هنوز ماجرای این تیر و تفنگ ادامه داره
سر فرصت میام براتون میگم

===================
ضمنا نام نفر اول غایبین رو همراه با چند ضربدر بزرگ مزین کنید
چون کسی نیست جز آقا مهدی:d

ای رزیتا خانم .. خوب کاری می کنی . .... چرا روحیه ی بچه رو خراب کنیم آخه ....... بچه های داداشم . هی میان دور و بر من ... میدونن بهشون میدون میدم .... یه وقتایی که دور هم جمع می شیم ارشیا اذیت میکنه . میگم ارشیا میام سراغت ها . داداشم میگه وای نگو من ترسیدم ههههههه
منتظر خاطرات قشنگ تفنگ بازی پویا هستم :p
====================
راست می گی ها این آقا مهدی کجاس نیستش ؟؟؟؟
حالا که این جوریه و نمیاد از اون ضربدرهای گنده گنده براش بزنید :d
نقل قول:

نوشته اصلی توسط bigbang (پست 271064)
، گاهی به این فکر میکنم که قراره چطور بمیرم ، ماشین منو میزنه ، از جایی میفتم ، بر اثر سانحه میمیرم یا مرگم طبیعی هست ! یا این که چند سال عمر میکنم ! یک دفعه به فکر فرو رفتم ایکاش تو اوج جوونی مثلاً 25 ، 26 برم ، اصلاً دوست ندارم پیر بشم ، پدربزرگ پدرم یادم هست روزهای آخر عمرش خیلی درد کشید من وقتی میدیدمش که داریم کمکش میکنیم احساس ناراحتی رو از تو چشماش میخوندم

د


هی وای من . خدا نکنه .. چرا این فکرا رو می کنی .
البته این فکر توی ذهن همه هست فکر کنم .
من خودم هم همیشه فکر میکنم . شاید ماشین بزنه . شاید تصادف کنم ..
شاید ........
ولی آرزوم اینه که پیر شم و سر انجام بچه هامو ببینم .
ولی از دست و پا نیوفتم که از دستم خسته شن _:2:
============
خدا بیامرزه بابا بزرگتون رو .. روحش شاد :53:
نقل قول:

نوشته اصلی توسط رزیتا (پست 271067)

محمد حالا که اینو گفتی منم یه چیزی بگم
من تو زندگیم اهل کلاس گذاشتن و این حرفا نیستم
اما دوست دارم مرگم با کلاس باشه مثلا تو دریا غرق بشم
یا اینکه کشتیم بره زیر آب "فرقی نمیکنه فقط تو اقیانوس یا دریا بمیرم"
و یا با هواپیما سقوط کنم
البته کما هم بد نیست، اینروزا مد شده همه میرن تو کما
اگه موارد بالا نشد، ترجیح میدم برم تو کما



ای داد رزیتا خانم شما هم ؟؟؟؟؟؟؟
خدا نکنه ....
مرگ با کلاس هههههه
ایشاالله بچه هاتو به سرانجام برسونی
نوه هاتو ببینی مادر :)
سقوط هواپیما هم خوب نیست .....:d
کما هم خیلی اطرافیان اذیت میشن .
یه دوست همسرم 6 ماه تو کما بود .
به خواست خدا خوب شد الان هم کاملا حالش خوب خوبه
اینا همه ش خواست خداس

ترنم 10-28-2012 10:19 PM

کاربران در حال دیدن موضوع: 6 نفر (4 عضو و 2 مهمان) ترنم, ‏bigbang, ‏Afsaneh- roj, ‏ماهین



سلام م م م م م م
خوبین
سلامتین
اخ چه هفته سختیو پشت سر گداشنم به اضافه شنبه و یکشنبه
اما خدا رو شکر که تموم شد

خدا رحمتش کنه این دختره
بچه هاااااااااا دیگه حرف مرگ نزنید
تمومش کنید لطفاا

راستی چه ثبت تاریخی با حالی بود:d

bigbang 10-28-2012 10:30 PM

منم شنبه و یکشنبه هام اصلاً بدرد نمیخوره کارگاه دارم اعصابم خورد میشه !
هی میگه فلان چیزو و اینطوری بزارید تیغه رو اینجوری نزارید اونجوری کار نکنید
کلاً هی سخنرانی میکنن ، اعصاب آدم و بهم میریزن اووف خدا رو شکر که گذشت

ستاره سهیل 10-28-2012 11:04 PM

سلام
اینجا چت رومه آیا؟!!

Saba_Baran90 10-28-2012 11:39 PM

ستاره خانوم خوش اومدی
نه
اینجا چت روم نیست!
یه فروم خیلی دوستانه اس
_________________________________
دایی ممد از این فکرهای بدبد بکنی میزنمت ها!
آرزو می کنم شصتاد واحد کارگاه دیگه یهو از سیاره عطارد به چارتتون اضافه شه ها!
جوون نباید به این چیزها فکر کنه!
جوون باید به این فکر کنه که زندگی حالاحالاها باهاش کارداره
تازه مونده چندسال دیگه که ایشالا بابا بشی (ایشالا خدا اونطور که دوست داری پسر بهت بده!:)) دیگه اصلا اصلا اصلا حق نداری به این چیزها فکر کنی!
___________________________
خاله های گلم لطفا شما ها هم اصلا به این چیزها فکر نکنین
آدم باید زندگی رو به خاطر کسایی که دوسش دارن دوس داشته باشه
بدونه وقتی کسی با تمام وجود دوسش داره، فقط مال خودش نیست
آرامش رو برای همه از خدا می خوام
_____________________________________
حسین جدی چی فکر کردی؟
فکر کردی یه خط اینجا بنویسی یادمون میره سر نسیم باهامون چیکار کردی!:d
دختره بوووووووووووووووووق حتما باز از اینجا رد شده که اومدی یه سر به ما بزنی!
کچل شی تو هم ایشالا!
_________________________________
ترنم گیان خوفی؟
من اساسا از شنبه خوشم نمیاد کلا!
همیشه شنبه برام شروع هفته کاری بوده که این خود بدان معناست که چند روز رو با شروع از شنبه مجبورم زود از خواب بیدار شم و این واقعا برای من غیر قابل تحمله!
_______________________________
آنا پسردایی کوش؟



اکنون ساعت 02:06 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)