به نانی نان بده از در برانش
حذر بنما زیاران زبانی دلا یاران جانی را نگهدار برایش جان بده تا میتوانی |
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست |
آب زمزم گرت کند سرمست رو بشوی از حلال بودن دست |
آبی که خضر حیات ازو یافت
در میکده جو که جام دارد |
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشه تبه دانست زمانه افسر رندی نداد جز به کسی که سرفرازی عالم در این کله دانست |
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی.
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا |
تا که هشیاری و با خویش مدارا میکن
چونک سرمست شدی هر چه که بادا بادا ساغری چند بخور از کف ساقی وصال چونک بر کار شدی برجه و در رقص درآ |
تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی همنفسی |
من ضرب شدم در غم ،تقسیم شدم بر عشق
پس جمع شدم با مرگ ،چشم تو که منها شد |
مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
در بهاري روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود ودور یا خزانی خالی از فریادو شور |
اکنون ساعت 03:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)